عشق صورتی(روانشناسی وریلکسیشن)والپیپر های بینظیر

خوشبختی وموفقیت از آن شماست آن را به خود ودیگران هدیه دهید..............


هوش هيجاني چيست؟

 


زندگي براي کساني که فکر مي کنند کمدي و براي کساني که احساس مي کنند تراژدي است
هوارس والپول

در واقعيت امر ما دو ذهن داريم، يکي که فکر مي کند و ديگري که احساس مي کند. اين دو راه متفاوت شناخت، در کنشي متقابل، حيات رواني ما را مي سازند. ذهن خردگرا همان مقام درک و فهم است که به مدد آن قادر به تفکر و تعمق هستيم. ولي در کنار آن نظام ديگري نيز براي دانستن وجود دارد، نظامي تکانشي و قدرتمند و گهگاه غيرمنطقي، يعني ذهن هيجاني. تقسيم ذهن به دو بخش هيجاني و خردگرا تقريبا مانند تمايزي است که عوام ميان «قلب» و «سر» قائلند. احساس يقين حاصل از «گواهي  قلبي» بر درست بودن چيزي، متفاوت با گواهي عقلي و تا حدودي عميق تر از آن است. نسبت کنترل عقلاني ذهن بر بخش هيجاني آن روند يکنواختي دارد; هر چه احساس شديد تر باشد، ذهن هيجاني مسلط تر و ذهن خردگرا بي اثر تر مي گردد. به نظر مي رسد که اين ترتيب، از امتيازي سرچشمه مي گيرد که تکامل طي اعصار متمادي به احساسات و ادراک هاي شهودي ما داده است تا راهنماي پاسخ هاي آني ما در موقعيت هاي مخاطره آميز باشند; زيرا گاها لحظه اي تامل براي فکر کردن درباره کاري که بايد انجام شود، ممکن است به قيمت از دست دادن زندگي ما تمام شود. اين دو ذهن در اکثر موارد بسيار هماهنگ عمل مي کنند اما با اين وجود، دو ذهن  خردگرا و هيجاني نيروهاي نسبتا مستقل از هم هستند. عملکرد ذهن هيجاني بسيار سريع تر از ذهن  خردگراست. ذهن هيجاني بدون آنکه حتي لحظه اي درنگ کند تا بررسي کند که چه مي کند، مانند فنر از جا مي جهد و دست به عمل مي زند. نقطه تمايز ذهن هيجاني از واکنش سنجيده و تحليل گرايانه اي که مشخصه ذهن انديشمند است، سرعت عمل آن است. اعمالي که از ذهن هيجاني سرچشمه مي گيرند با قطعيت شديد و مشخص همراهند که حاصل روش جاري و آسان گير ذهن هيجاني در نگريستن به اطراف است که مي تواند براي ذهن خردگرا کاملا مبهوت کننده باشد. پس از فرو نشستن گرد و غبار يا حتي در ميانه راه متوجه مي شويم که داريم از خود مي پرسيم «راستي چرا آن کار را کردم؟» اين سوال نشانه اي از آن است که ذهن خردگرا در حال آگاهي يافتن از آن لحظه است اما نه با سرعت ذهن هيجاني. از متداول ترين پاسخ هاي هيجاني سريع و نپخته، ازدواج هاي غلط است; چرا که در حالات هيجاني (emotional) ذهن انسان از تفکر منطقي خالي مي شود و پس از فروکش کردن هيجان ها تازه مي فهميم که چه بلايي سر خود آورده ايم. ذهن هيجاني همانند يک شمشير دولبه است; امتياز بزرگ ذهن هيجاني در اين نکته است که مي تواند واقعيت هيجاني رادر يک لحظه دريابد (او از دست من عصباني است، او دروغ مي گويد، او فکر خطرناکي در کله دارد)، و دريک آن به قضاوتي شهودي دست بزند که به ما مي گويد در مقابل چه کسي بايد احتياط کنيم، به چه کسي بايد اعتماد کنيم و چه کسي درمانده است. ذهن هيجاني رادار ما براي اعلام خطر است. اگر ما (يا پيشينيان ما در طول دوران تکاملي) در برخي از اين موارد منتظر ارزيابي عقل خردگرا مي مانديم نه تنها ممکن بود اشتباه کنيم، که حتي شايد زنده هم نمي مانديم. اما همين ذهن هيجاني ممکن  است دردسرساز شود; مشکل اينجاست که اين برداشت ها و قضاوت هاي شهودي از آنجا که در يک لحظه صورت مي گيرند ممکن است اشتباه يا گمراه کننده باشند. حال با اين مقدمه بهتر مي توانيم مفهوم «هوش هيجاني» را دريابيم.

تعريف هوش هيجاني

زنگ تفريح يک مرکز پيش دبستاني است و عده اي پسربچه روي چمن ها مي دوند. اميرعلي زمين مي خورد، زانويش زخمي مي شود و گريه مي کند; اما پسرهاي ديگر به دويدن ادامه مي دهند به جز اردشير که توقف مي کند. وقتي گريه اميرعلي فروکش مي کند، اردشير نيز خودش را زمين مي زند و زانويش را مي مالد، وي فرياد مي زند «زانويم زخمي شده است!» روانشناسان اردشير را نمونه اي از افرادي مي شمارند که از هوش هيجاني و بين فردي خوبي برخوردار است. به نظر مي رسد که اردشير در «شناخت احساسات» همبازي هاي خود و برقرار کردن «ارتباط سريع و هموار» باآنان توانايي بالايي دارد. فقط او بود که به درخواست کمک و درد اميرعلي توجه کرد و فقط او بود که سعي کرد دوست زمين خورده اش را تسلي دهد، هر چند تنها کاري که توانست بکند، ماليدن زانوي خودش بود. اين حرکت جسماني جزيي از استعدادي در برقرار کردن ارتباط حکايت دارد، يعني مهارتي عاطفي که براي حفظ ارتباط هاي نزديک در ازدواج، دوستي يا ارتباط حرفه اي اساسي است. اين مهارت ها در کودکان پيش دبستاني تازه جوانه زده اند و در طول زندگي شکفته خواهند شد. با اين وصف تعريف هوش هيجاني چنين است: «توانايي زير نظر گرفتن احساسات و هيجانات خود و ديگران، تمايز گذاشتن بين آنها و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها در تفکر و اعمال خود». بنابراين هوش هيجاني مجموعه مهمي از يک سري توانايي هاست: توانايي هايي مانند اينکه فرد بتواند انگيزه خود را حفظ نمايد و در مقابل ناملايمات پايداري کند، تکانش هاي خود را به تعويق بيندازد و آنها را کنترل کند، حالات روحي خود را تنظيم کند و نگذارد پريشاني خاطر، قدرت تفکرش را خدشه دار سازد، با ديگران همدلي کند و اميدوار باشد. هوش منطقي (IQ) و هوش هيجاني (EQ) تضادي با يکديگر ندارند بلکه فقط با هم متفاوتند. دانستن اينکه شخصي فارغ التحصيل ممتازي است تنها به اين معني است که او در جنبه هايي که با نمره سنجيده مي شوند بسيار موفق بوده است و احتمالا فردي با هوشبهر (IQ) بالاست، اما درباره اينکه او به فراز و نشيب هاي زندگي چه واکنشي نشان مي دهد، چيزي به ما نمي گويد و مشکل در همين جاست. هوش تحصيلي - کلا   کالا هوشبهر يا IQ - در مواقع بروز بحران و گرفتاري هاي زندگي، عملا هيچ نوع آمادگي اي در افراد پديد نمي آورد. با وجود آنکه هوشبهر بالا تضمين کننده رفاه، شخصيت اجتماعي يا شادکامي در زندگي نيست، با اين حال مدارس و فرهنگ ما صرفا بر توانايي هاي تحصيلي تاکيد مي کنند و هوش هيجاني، يعني مجموعه اي از توانايي ها و صفاتي که بي اندازه در سرنوشت افراد اهميت دارند را ناديده مي گيرند. نتيجه اين وضع خيل عظيم فارغ التحصيلان دانشگاهي است که در سطوح بالاي دانشگاهي داراي مدرک اند ولي در پيش پا افتاده ترين روابط عاطفي و اجتماعي خود به شدت داراي مشکل اند. زندگي هيجاني حيطه اي است که مانند رياضيات يا ادبيات مي تواند در آن مهارتي کم يا زياد داشت و مجموعه توانش هاي خاص خود را مي طلبد. ميزان شايستگي فرد در آن زمينه براي درک اين مطلب که چرا فردي در زندگي پيشرفت مي کند و فرد ديگري با همان ميزان استعداد، در نيمه راه متوقف مي شود. برخلاف هوشبهر که سابقه حدود يک صد سال تحقيق بر صدها هزار نفر را به همراه دارد، هوش هيجاني مفهوم جديدي است. در حالي که عده اي معتقدند که هوشبهر را نمي توان از طريق تجربه يا آموزش چندان تغيير داد، ولي هوش هيجاني و قابليت هاي عاطفي مهم را مي توان به کودکان آموخت و سطح آن را در بزرگسالان ارتقا داد

ادامه مطلب ...........

 


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اعتماد به نفس چیست ؟

 

 

اعتماد به نفس چيست و چگونه مي توان آن را بهبود بخشيد ؟ افتخار و احساس خوب از خود يعني اعتماد به نفس .اعتماد به نفس در حالت چهره , رفتار , صحبت و حرکت افراد مشخص مي شود . ويژگيهاي افراد داراي اعتماد به نفس : برخورد باز و گشوده ,انتقاد پذير بودن راحت در پذيرش اشتباهات خود و باور به توانائيها و احساس ارزشمندي نسبت به خود و ديگران. اراده و پشتکار در اعتماد به نفس نقش بسيار مهمي بعهده دارند . اراده و اختيار هر انسان به خود او بستگي دارد يعني هر چه در زندگي روزانه , فعاليتهاي خود را واقع بينانه مورد ارزيابي قرار داده و خودگوئي مثبت داشته باشيم اراده ما محکم تر و اشتباهات ما کمتر خواهد شد , در نتيجه با اعتماد به نفس بيشتري ,جهت دهي فعاليتهايمان بهتر خواهد شد .

درشکل گيري اعتماد به نفس دو دسته مانع وجود دارد:  

1- موانع بيروني

2- موانع دروني

موانع بيروني : شرايط محيط خانواده , مدرسه و اجتماع که تغيير در آنها براي شخص آسان نيست .

موانع دروني : موانعي هستند که در باورها و طرز فکر هر شخص وجود دارد و کاملا قابل تغيير به دست خود شخص هستند.اگر چنانچه دائما فردي خود خوري داشته باشد و احساسات خود را آرام و بدون ابهام ابراز نکند در واقع مانع دروني براي اعتماد به نفس خود ايجاد مي کند .

 شش رکن مهم در اعتماد به نفس و در نتيجه احساس ارزشمندي عبارتند از :

* آگاهانه زندگي کردن

* خود پذيري

* مسئوليت پذيري

* قاطعيت داشتن با خود و ديگران و ابراز وجود

* با هدف و برنامه مشخص زندگي کردن

* يکپارچگي و هماهنگي در رفتار و عمل

زندگي  آگاهانه : يعني درک اين نکته که هوش انسانها به يک انداره نيست و هر کدام از افراد هوش متفاوت از ديگري دارد اما اگر چنانچه توان و استعداد خود را در نظر گرفته و با توجه به آنچه مي دانيم و مي بينيم رفتار کنيم , زندگي آگاهانه را دنبال کرده ايم . يکي از غفلتها يا فرار از موقعيتهاي زندگي آگاهانه طفره رفتن وفراراز واقعيتها است مثلا گفتن اين جمللات به خود که :

« مي دانم که همه تلاشم را نمي کنم , اما ترجيح مي دهم به آن فکر نکنم »

« مي دانم که دارم اشتباه مي کنم اما ...... »

« مي دانم که دارم زياده روي دراين کار مي کنم اما ....... »

زندگي آگاهانه چيزي بيش از ديدن و دانستن است. يعني هدف و ارزشهاي خود را علاوه بر تعيين و مشخص کردن, دنبال کنيم و با يک برنامه تدريجي , مشخص و روزانه انتخابهاي خود را به موفقيت نزديک نمائيم.

زندگي آگاهانه و ويژگيهاي آن :

- ذهن پويا و فعال

- توجه به واقعيت ها و دوري کردن از انکار اشتباهات

- شرايط را با توجه به مشکلات درک کردن

- اشتباهات خود راديدن و سعي در هماهنگ کردن آنها با ميزانها و معيارهاي سالم ومتعادل بيرون.

بخشيدن خود و خود پذيري :

دومين رکن ازاعتماد به نفس خودپذيري است يعني جنسيت مان , اسم و شرايط زندگي خانوادگي خود را بپذيريم و خود را کمترازديگران نبينيم . تکميل جملات زيربه خود پذيري بهتر کمک مي نمايد .

تمرينات : هفته اول صبح ها : اگر خودم را بپذيرم يعني ........

اگر بدنم را بيشتر بپذيرم ............

اگر افکار و احساسات خودم را بپذيرم ...........

هفته دوم و سوم : اگر جنسيت خود را بپذيرم ....... اگر شاديهايم را بپذيرم.....

مسئوليت پذيري :

براي آن که احساس شايستگي در زندگي داشته باشيد بايد بتوانيد بر زندگي خود مسلط باشيد . قبول مسئوليت يعني :

- مسئول برآوردن خواسته هاي خودتان هستيد .

- مسئول انتخاب و اعمال خود هستيد .

- مسئول روابط خود با ديگران هستيد .

- مسئول کيفيت بخشيدن به زندگي خود و خوشبختي خود هستيد .

- مشارکت ديگران کمک خوبي است ولي هيچکس براي دستيابي به خواسته هايتان به شما مديون نيست .

- مسئول اولويت بندي زمان خودتان هستيد .

ابراز وجود و قاطعيت داشتن : به معناي احترام به خودمان و ديگران در تمامي زمينه ها . کساني که وابسته هراسناک هستند نمي توانند به بي برنامه گي ها , به فشارهاي ديگران و نمونه هائي از اين قبيل نه بگويند .

کساني که مستقل و با اغتماد به نفس هستند به راحتي در مقابل ترديدها و فشارها نه مي گويند و با قاطعيت و احترام به خود و ديگران اين نه را تکرار مي کنند .

زندگي هدفمند و برنامه مشخص : يعني اگر مي خواهي موفق شوي بايد مصمم , هدفدارباشي و رفتاري قاطعانه داشته باشي . بايد مصمم باشي . نظم و انضباط شخصي يعني به خود فرصت استراحت دادن , تفريح کردن , شاد بودن اما در چهارچوب مشخص و متعادل .

يکپارچگي و هماهنگي : يعني رفتارهاي ما با هدفهايمان و آرزوهايمان با هم هماهنگ باشدودر تضاد نباشد چون تضاد در رفتاروهدفمان آبرويمان را پيش خودمان از بين مي برد و کمتر به خودمان اعتماد مي کنيم .بنابراين کلام و گفتارمان را با نيت و هدفهايمان همخوان نمائيم . از هيچ چيز هراس نداشته باشيم و به خداوند خالق مهربانمان توکل نموده و با برنامه و هدفمند , خودمان را باور کنيم و هر روز اين نکته ها را در ذهنمان مرور کرده و با برنامه ريزي گامهاي محکم و مصمم به سوي آينده روشن برداريم .

اعتماد به نفس خريدني نيست از ديگران گرفتني نيست بلکه هديه اي است در وجودمان که خودمان با دستهاي انديشه مان اين هديه را مي يابيم و آن را با برنامه و هدف واقع بينانه پرورش مي دهيم .

http://www.drmontazeralzohoor.com

 

 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

عزت نفس چیست ؟

 

عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود :

1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانائي فکر کردن . درک کردن . آموختن . انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود .

2- احترام به خود يا داشتن حرمت نفس به معناي ارزش براي خود يعني آن که به خود حق بدهيم که زندگي کنيم و شاد باشيم .

عزت نفس يک نياز اوليه براي انسانهاست . چون فکرکردن لازمه زندگي موفق است و اين انديشه و فکر به ما امکان مي دهد که قدرت تصميم گيري هر انسان بستگي به ميزان عزت نفس او دارد بنابراين نقش عزت نفس در زندگي انسان بسيار مهم وچشمگير مي باشد .

آيا داشتن باور خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا است که هرگز اشتباه نکنيم ؟ خير . خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا است که هر يک از ما ميتوانيم فکرکنيم . قضاوت داشته باشيم و اشتباهات خود را اصلاح کنيم . عزت نفس به اين معناست که بداينم و باور داشته باشيم که مي توانيم آنچه را لازم داريم بياموزيم و با چالشها و مشکلات زندگي برخورد انديشمندانه داشته باشيم .

آيا منظور از احترام به خود اين است که ما کامل و صد درصد بي عيب و نقص هستيم ؟  خير. منظور اين است که از خود مراقبت کنيم و به خود علاقه مند باشيم و خود را شايسته بدانيم و براي غلبه بر مسائل و مشکلات زندگي تلاش کنيم بيماري را بپذيريم و درمان مناسب انجام دهيم .

عزت نفس چه شکلي دارد ؟ آيا مي توان آن را دررفتار افراد مشاهده نمود ؟  عزت نفس در ما وديگران به شکلهاي متفاوتي ظاهر مي شود اما به طورکلي عزت نفس را ميتوان در حالت چهره . رفتار . صحبت و حرکت اشخاص مشاهده کرد . برخورد باز و گشوده با انتقادها .راحتي در پذيرش اشتباهات نمونه هائي از شکل عزت نفس است . کلام و حرکات شخص داراي عزت نفس از کيفيت راحت برخوردار است . به عبارت ديگر طرز کلام و حرکات شخص داراي عزت نفس از کيفيت راحت برخوردار است . به عبارت ديگر طرز کلام و حرکات شخص نشان مي دهد که او در جنگ با خويشتن نيست و با ديگران نيز جنگي ندارد . هماهنگي ميان آنچه شخص مي گويد و انجام مي دهد يعني از خود پنهان نمي شود و با خود در جنگ و ستيز نيست . دروغ . رياکاري و پنهانکاري در افراد داراي عزت نفس سالم وجود ندارد .

چند ويژگي ( خصوصيت ) افراد داراي عزت نفس را نام ببريد ؟ افرادداراي عزت نفس واقع بين هستند . خلاق و نيروي خلاقه خود را بکار مي گيرد و به فراورده هاي ذهن خود توجه کافي دارند ( خود را دست کم از ديگران ) کساني که عزت نفس سالم دارند هرگز از اينکه بگويند « اشتباه کردم » واهمه و ترسي ندارند . اشتباهات خود را واقع بينانه مي پذيرند و براي اصلاح اشتباهات خود تلاش مي کنند . در حالي که کسي که عزت نفس ندارد قبول هر اشتباه را به حساب تحقير شدن خود مي گذارد و دچار احساس گناه .احساس بي کفايتي و شرم و خجالت مي شود . بنابراين اشتباهات خود را به ديگري نسبت مي دهد .

همدردي و همدلي در اشخاصي که از سلامت عزت نفس برخوردارند . فراوان وجود دارد . بدليل پذيرش و اطمينان به خود از ديگران نمي ترسند وبه اعتماد به نفس ديگران نيز احترام مي گذارند . بنابراين روحيه همکاري براي دستيابي به هدفهاي مشترک در افراد داراي عزت نفس سالم فراوان ديده مي شود . جرات ورزي و شهامت ابراز وجود در اين افراد وجود دارد .

وقتي عزت نفس فردي پائين باشد چه نشانه هايي دارد ؟ هنگامي که عزت نفس در شخصي کم است . هراس و ترس از واقعيت در فرد وجود دارد و ترس از حقايق درباره خود و پذيرش خود . ترس از افشا شدن ترس از فروريختن تظاهرها و وانمود ها . ترس از ناکامي . ترس از تحقيرشدن . اين افراد گويا براي ديگران زندگي مي کنند و همواره نگران قضاوتهاي ديگران هستند بنابراين جرات انديشيدن به خود و توانمنديهاي خود را از دست مي دهند . زود تسليم مي شوند وديگران مي توانند به سرعت آنان را دلسرد کنند و حالت انفعال در آنان فراوان ديده مي شود . ترس و هراس از موانع وتصورات منفي از موانع سرراه دستيابي به هدفها از نشانه هاي عزت نفس پائين است .

تعيين کننده ميزان عزت نفس چيست ؟ تعيين کننده اساسي ميزان عزت نفس کاري است که شخص صورت مي دهد و اقداماتي است که در انتخابهاي آگاهانه خود به انجام مي رساند . اراده به معناي آن نيست که بتوانيم هر کاري را که بخواهيم انجام دهيم بلکه اراده نيروي قدرتمندي در زندگي ماست که به توانائي مواجه با مسائل و مشکلات زندگي را مي دهد . انتخاب و گزينش هدفهاي واقع بينانه در زندگي و تمرکز بر آنان از نشانه هاي عزت نفس سالم است . دنبال کردن اين هدفها تا تحقق و دستيابي آنان حاصل انديشه قوي اراده قوي و عزت نفس کافي است .

لازمه زندگي آگاهانه چيست ؟  لازمه زندگي آگاهانه احترام گذاشتن به خود و ديگران . احترام گذاشتن به واقعيت ها . شناخت نيازها . خواسته هاو پذيرش امکانات و واقعيتهاي موجود زندگي هر فرد است . زندگي آگاهانه يعني در برابر حقايق احساس مسئوليت کنيم .يعني اگر من آرزوي خريد لباس يا وسيله جديدي داشته باشم و همزمان ببينم که بايد اجاره خانه ام را بپردازم و در نتيجه پولي براي خريد لباس جديد باقي نماند و خريد لباس را منطقي نمي دانم و موقعيت را و امکانات خود را با حفظ احترام به خود هماهنگ مي کنم . يا اگر بايد تن به يک عمل جراحي و مصرف داروئي بدهم که پزشک معالجم آن را براي سلامت من لازم مي داند به جاي طفره رفتن از درمان و هراس و ترس از واقعيت موجود . با شهامت و آگاهانه به درمان خويش اولويت مي دهم . نا اميدي . دلسردي ترس از روبه رو شدن با واقعيت ها درست نقطه مقابل زندگي آگاهانه هستند .

ويژگيهاي زندگي آگاهانه :

· ذهن پوياست و حالت انفعال ندارد .

· به واقعيتها توجه کنيم و از آنها نگريزيم .

· در لحظه اکنون زندگي کنيم .

· شرايط را با توجه به مشکلات و موانع موجود درک کنيم .

· اشتباهات خود را ببينيم . بپذيريم و آنها را اصلاح کنيم .

· به واقعيتهاي بيروني و دروني توجه کنيم و آنان را متناسب با واقعيتها هماهنگ کنيم . واقعيت هاي دروني احساسات . آرزوها و انگيزه هاي ماست و واقعيتهاي بيروني امکانات واقعي ما در زمينه هاست .

· در مقام گسترش آگاهي خود باشيم و رشد و تعالي را به عنوان راه و روشي هدفمند از زندگي انتخاب کنيم و پذيراي علم و اطلاع جديد باشيم .

· همواره بينديشيم و فکر کنيم که آيا اعمال و رفتار ما با هدفهايمان و امکانات موجودمان همخواني دارند و در اين مسير حرکتها ورفتار خود را هماهنگ کنيم و در صورت نياز اصلاح کنيم .

· روبه رو شدن با واقعيتهاي تهديدکننده را نيز جزئي از زندگي بدانيم .

· بپذيريم که هيچکس کامل نيست . ولي تلاش براي رشد بهتر برايمان همواره کمال و پيشرفت به ارمغان مي آورد .

http://www.drmontazeralzohoor.com

 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اعتماد به نفس تان را افزایش دهید!

ممکن است گاهی اوقات افراد نسبت به خود دربارۀ ظرفیت هایشان، کارشان، شیوۀ حل مشکلات شان و ... دچار تردید شوند.در این صورت چه باید کرد ؟ چاره چیست ؟

 


ممکن است گاهی اوقات افراد نسبت به خود دربارۀ ظرفیت هایشان، کارشان، شیوۀ حل مشکلات شان و ... دچار تردید شوند. اما زمانی که این احساس عدم اعتماد به نفس، تمام ذهن شان را تحت تأثیر قرار می دهد، تبدیل به یک ناتوانی واقعی و جدی می شود.

عدم اطمینان
عدم اعنماد به نفس را نباید با ترس یا خویشتن داری و یا نگرانی و عدم اطمینان، اشتباه گرفت. استرس داشتن قبل از رسیدن به سن بلوغ کاملاً طبیعی است. بالعکس، زمانی که این احساس تبدیل به مشکلی لاینحل می شود، به صورت یک بی قراری عمیق تر بروز پیدا می کند.
عدم اطمینان اغلب با ترس ظاهر می شود، مثلاً ترس از حرف زدن در جمع. بسته به توجه و دقت جمع حاضر این ترس فرق می کند: خصوصاً در محل کار یا در مدرسه، مشکلات بیشتری مشاهده می شود... و البته گاهی اوقات هم در میان خانواده، دوستان و نزدیکان. این احساس عدم اطمینان ممکن است با حس جدی گرفته نشدن، گوش داده نشدن و تحسین نشدن همراه باشد.

نتایج
در یک دورۀ زمانی، ممکن است که یک چرخۀ معیوب شکل بگیرد. فردی که قانع شده نمی تواند موفق شود، از ترس مورد تمسخر قرار گرفتن یا فهمیده نشدن، به خود جرأت تجربه کردن را نمی دهد.
 
در چنین وضعیتی، اطرافیان کم کم عادت می کنند که نظر او را در مورد مسائل جویا نشوند. در نتیجه: فرد احساس بی ارزشی می کند زیرا قطعاً اگر اشخاص مورد درخواست یا سئوال قرار گیرند، احساس مهم بودن نمی کنند. بنابراین فرد دچار خجالت می شود و خود را محصور می کند...
 
از دست دادن اعتماد به نفس ممکن است در برخی موارد منجر به بحران جدی هویت شود، که این بحران مشکلات عمده ای را در مواجهه با زندگی روزانه پدید می آورد. وقتی این مشکل شدید می شود، فرد از ترس عدم موفقیت دیگر مسئولیتی برعهده نمی گیرد. و از آنجایی که فرد نمی خواهد پیش از دیگران کاری را شروع کند، از پیشرفت شغلی هم به خاطر ترس از عدم شایستگی و توانایی سر بازمی زند.

علت این احساس ناامنی چیست؟
مانند بقیۀ موارد روان شناختی، این مشکل هم ریشه در دوران کودکی دارد. مطمئناً عوامل بسیاری در بروز این پدیده نقش دارند، اما یک طرح کلی برای بررسی این مشکل وجود دارد.

به طور مثال، والدین بسیار متوقع فرزندان شان را در معرض ابتلا به حس اضطراب قرار می دهند. نگرانی از عدم توانایی در راضی کردن والدین ممکن است آنها را تضعیف کند و باعث ایجاد حس بی ارزشی شود. بالعکس، اگر والدین بیش از حد حامی فرزندان شان باشند، ممکن است باعث ایجاد احساس ناتوانی در برابر مشکلات ِ زمان بزرگسالی شان شوند.  

بازگشت اعتماد به نفس
مطمئناً تصمیم به تغییر اولین گام در مسیر یک زندگی جدید است. اما بسته به افراد و شخصیت شان، این مسیر ممکن است طولانی تر یا کوتاه تر، دشوارتر یا ساده تر باشد. تغییر وضعیت و خصوصاً چیره شدن بر ترس ها، غالباً نیازمند کار بر روی خویش است که این امر هم به تنهایی ممکن نیست.

هنگامی که از دست دادن اطمینان بسیار شدید نباشد، به تنهایی می توان «مهارش کرد». بعد از شناسایی مشکلات، می توان هر روز با قرار دادن اهداف کوچک، تمرین برای تغییر را شروع کرد. با این حال باید در مواجهه با موانع پیش رو واقع نگر ماند.  

ضمناً می توانید در برخی فعالیت ها مانند تئاتر، رقص، ورزش و... که نیازمند نشان دادن خود است، شرکت کنید.

اما اگر احساس عدم امنیت بسیار شدید است، درمان می تواند مفید باشد. در این درمان باید بر روی نفس کار کرد، این عمل باعث شناسایی دلیل بیماری و در نتیجه چیرگی بر آن می شود. درمان های رفتاری و شناختی، عموماً نتایج خوبی می دهند.  
 
توصیه های ما
اگر واقعاً از حس عدم اطمینان رنج می برید، منتظر نمانید که شرایط برای درمان غیرممکن و دشوار شود.
 
اگر تصمیم گرفته اید که به خود کمک کنید، در انجام توصیه های درمانگرتان شک نکنید. به طور مثال اگر شما برای صحبت کردن در جمع مشکل دارید، ممکن است او از شما بخواهد که در مقابل آیینه بایستید و با خود حرف بزنید. حتماً این کار را انجام دهید، حتی اگر در ابتدا به نظرتان مسخره بیاید!

در صحبت کردن با اطرافیان تان شک نکنید. ممکن است آنها ندانند که شما از این مشکل رنج می برید، به آنها نشان دهید که می توانید همه چیز را در دست بگیرد و با قدرت پردازش تان به خود کمک کنید.
 
تهیه و ترجمه : گروه سلامت سیمرغ
www.seemorgh.com/health
اختصاصی سیمرغ


 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

8 مشکل ناشی از عزت نفس پایین (1)

آیا از لباس پوشیدنتان بدتان می آید یا اینکه فکر می کنید برای آن لباس مناسب نیستید؟ این یعنی عزت نفستان پایین است. خواندن این مقاله را به شما پیشنهاد می کنیم.

 

 

 

 تحقیقات نشان داده که عزت نفس پایین یا تصور بد ذهنی از خود فرد با مشکلاتی همراه است و نوع نگرشتان به کار و روابطتتان را هم تحت تاثیر قرار می دهد.

در این مقاله رایج ترین مشکلات عزت نفس پایین و راه درمان آن را بررسی می کنیم.
نفرت از خود
 
وقتی که از خودتان یا از افکار و کارهایی که انجام می دهید متنفر هستید نشانه عزت نفس پایینتان است. نفرت از خود با احساس خشم، عصبانیت، ناامیدی و نبخشیدن خود برای اشتباهاتی که مرتکب شده اید همراه است. 
 
 * دیالوگ هایی که با خودتان دارید را تغییر دهید.انتقادهای شخصی حس نفرت از خود را افزایش می دهد پس مرحله اول این است که تفکرات منفی که در سرتان است را دور بریزید و به جای آنها به تفکرات منفی تان پاسخ مثبت دهید.چرا منتقد خودتان هستید؟
 
* خودتان را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شده اید ببخشید.هیچ کس به طور مطلق خوب یا بد نیست. انجام دادن کاری که شما بعد از آن پشیمان می شوید نباید از شما فردی متنفر بسازد همانطور که انجام دادن کارهای خوب از شما یک فرد مقدسی نمی سازد.
 
* با اعتقادات منفی در مورد خودتان مبارزه کنید.این تفکرات منفی شما را به یک فرد طرد شده تبدیل می کند و باعث می شود این حس به دیگران مثلا همسرتان،دوستان و همکارانتان هم منتقل شود.از تغییر دادن تفکراتتان نترسید. این بخشی از زندگی شماست.
 
کمال گرایی
کمال گرایی یکی از جنبه های مخرب عزت نفس پایین است. یک شخص کمال گرا، کسی است که احساس شکست همیشه همراه اوست زیرا موفقیتهای او برایش کافی نیست.

چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
*
انتظارات واقع گرایانه ای برای خودتان درنظر بگیرید.قبل از اینکه برای هدفتان تلاش کنید، مطمئن شوید هدفتان منطقی و قابل کنترل است همچنین به یاد داشته باشید که زندگی به طور کلی پایدار نیست.
 
* به خاطر داشته باشید که تفاوت عمده ای بین شکست خوردن در کاری که انجام می دهید و شخص شکست خورده وجود دارد. نباید نا امید شوید و این دو را با هم اشتباه نگیرید.
 
* از بالا رفتن از طنابی نازک(سختی ها) بپرهیزید. کمال گراها فراموش می کنند که یک تصویر بزرگتری را ببینند و برای موفقیت در آن به خود مغرور شوند. 
 
تصور منفی از اندامتان
تصور منفی از اندامتان به عزت نفس پایین مربوط می شود.این به این معنی است که عزت نفس همه چیز را می تواند تحت تاثیر قرار دهد از چگونگی رفتارتان در ارتباطتان با دیگران تا چگونگی انجام دادن کار در محل کارتان.

 چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
* از مقایسه کردن خودتان با دیگران بپرهیزید زیرا جز ناامنی چیز دیگری برای شما نمی آورد. قبول کنید که افراد با هم فرق می کنند و درضمن بدانید که نقطه قوتتان کجاست؟
 
* به دنبال سلامتتان باشید.یک رژیم سالم و ورزش روزانه نه تنها شما را توانمند می کند بلکه حتی اندورفین های بدنتان را آزاد می کند. اندورفینها هورمونهای خوب و سالم بدن هستند.
 
* مراقب ظاهرتان باشید. افرادی که تصور بدی نسبت به اندامشان دارند تلاششان را متوقف می کنند، و معتقدند که هیچ هدفی نداریم. کارهای مثبت انجام دهید.

 

احساس بی ارزشی
همه ما درمورد تواناییمان در حوزه ای خاص تردید داریم اما حس بی فایده بودن از اینجا ناشی می شود که افراد فکر می کنند ما به اندازه دیگران ارزشمند نیستیم. این نکته بسیار حائز اهمیت است که حس ارزشمند بودن چیزی نیست که توسط دیگران به ما داده شود بلکه چیزی است که ما باید به وسیله آن خودمان را بسازیم.

 چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
*
قبول کنید که ما استعدادهای منحصربه فردی داریم که می توانیم با آنها احساس غرور کنیم و فردی ارزشمند و شایسته باشیم.
 
* درست است که فکر کردن درمورد دیگران خیلی خوب است اما فکر کردن درمورد دیگران نباید به این حس تبدیل شود که آنها بهتر از ما هستند.رفتارهای دیگران را تحسین کنیم اما نه به قیمت از دست دادن خودتان.
 
* کاملا آگاه باشید که این ما هستیم که به دیگران یاد می دهیم چگونه با ما رفتار کنند.تمرین کنید که شما شخصی هستید که نظراتش مانند دیگران ارزشمند است در این صورت عزت نفستان بالا می رود.
 
حساسیت بیش از حد
حساسیت بیش از حد یکی از جنبه های ناراحت کننده عزت نفس پایین است.اگر شما از انتقاد کردن دیگران عصبانی می شوید یا نسبت به هرگونه انتقادی واکنش نشان می دهید باید حساسیت بیش از حدتان را از بین ببرید.
 
 چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
* به چیزهایی که دیگران می گویند کاملا گوش دهید.با این کار شما قبل از اینکه تصمیم به کاری بگیرید متوجه می شوید انتقادهای دیگران درست است یا خیر.
 
* اگر انتقادی منصفانه نیست بگویید که با آن موافق نیستید.
 
* اگر انتقاد تا حدی درست است به جای آنکه ناراحت شوید آنچه که به شما گفته می شود را یاد بگیرید.انتقاد سازنده انتقادی است که شما بتوانید توسط آن در جهت بهبودتان قدم بردارید.
 
*  پیشرفت کنید. فکر کردن در مورد آنچه که شما را ناراحت کرده زیاد کمک کننده نیست.
 
تهیه و ترجمه : گروه سلامت سیمرغ
اختصاصی سیمرغ

 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

با رعایت این نكات می توانید به آرامش دست یابید

1-   مشكل را نادیده بگیرید و آرام نما باشید!  نادیده گرفتن نیمه ی هشیار، آرامش و آسودگی را باز می گرداند.

2-   گاهی لباس با طرح های كودكانه بپوشید. چنین كاری یادآور روزهای شاد زندگی است.

3-   تفاوت میان فرودست و فرادست، در نگرش ها است. فرادست كار خود را مهم می داند و با خشنودی كه از این طریق فراهم می شود به آرامش دست می یابد.

4-   هنگامی كه بحث و تعارض كار را مشكل می كند، به سادگی از بحث دوری گزینید و آن را به زمانی دیگر موكول كنید  و از آرامشی كه می توانید بدان دست یابید شگفت زده شوید.

5-   یا رنگ صورتی  یا  سبز. هریك از این رنگ ها در دستیابی جان آشفته به آرامش اثری جادویی دارد.

6-   جزئیات جذاب هر لحظه را دریاب، از هر صدا و رنگ نشاط آور شادمان شو، از چنین راهی است كه آرامش فرا می رسد.

7-   در هرجا هستی و به هر جا می روی ، اندكی بر زیبایی آن مكان بیفزا، یا در زیبایی آنجا سهیم باش.

8-   تعارف و خوشامد گویی احساسی نیكو پدید می آورد؛ حالتی كه از احساس مخاطب هم بهتر است.

9-   مجال انتخاب و انجام دادن بسیار است، آن چه انجام شدنی نیست فراموش كن.

11-هر چه بیشتر گذشت داشته باشی، در انجام تمرین های آرام بخش تواناتر خواهی بود. با گذشت بیشتر، تشویش زندگی را كمتر كنی

 

12- خوش خو باشید و با خوی خوش سخن بگویید. خوش خویی بیشتر، آرامش بیشتر.

13- جویای تغییر باشید و از داوری مهراسید. گشاده رو و تن آرام ، تغییر را بپذیرید.

14- در گریستن ، از نظر جسمی و روحی آرامشی است.

15- به هنگام تنش به كاری دیگر بپرداز. جایی بایست كه غالباً نمی ایستی ؛ جایی بنشین كه به عادت نمی نشینی؛ به گونه ای بیندیش كه تاكنون نمی اندیشیدی.

16- به باورهای آیینی خویش بپرداز، بی تردید یكی از آرامش بخش ترین رفتارها، روی آوردن به نیایش و نماز است.

tebyan.net


نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گزیده ای از قوانین برایان تریسی

 

 

«برایان تریسی» مشاور و روان‌شناس بزرگ و یکی از معتبرترین مراجع صاحبنظر جهان در زمینه‌ی موفقیت و پیشرفت و همچنین نویسنده‌ی کتاب معروف «قورباغه را بخور» می‌باشد.

«تریسی» در طی ۳۰سال، به ۸۰کشور دنیا سفر کرده است تا دلایل حقیقی این پرسش را بیابد که «چرا وقایع به‌صورتی که هستند، اتفاق می‌افتند؟» او پاسخ‌ها را به‌صورت قوانینی خلاصه کرد که سال‌های زیادی است در دنیا، افراد مختلف با به‌کار گرفتن این اصول و قوانین، به موفقیت و خوشبختی در زندگی خود رسیده‌اند.

آن‌چه در زیر می‌خوانید، خلاصه‌ای از این قانون‌ها می‌باشد.

۱) قانون علت و معلول:

هر چیز به دلیلی رخ‌می‌دهد. برای هر علتی، معلولی هست و برای هر معلولی، علت یا علت‌های به‌خصوصی وجود دارد، چه از آن‌ها اطلاع داشته باشید چه نداشته باشید.

چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد. در زندگی هر کاری را بخواهید، می‌توانید انجام دهید به شرط آن‌که:

- تصمیم بگیرید دقیقا ًچه می‌خواهید.

- همان‌کاری را انجام دهید که کسانی‌که در این راه موفق شده اند، انجام داده‌اند.

۲) قانون ذهن:

همه‌ی علت و معلول‌ها، ذهنی هستند. افکار شما تبدیل به واقعیت می‌شوند. افکار شما آفریننده‌اند. شما تبدیل به همان چیزی می‌شوید که درباره‌ی آن بیش‌تر فکر می‌کنید. همیشه درباره‌ی چیزهایی فکر کنید که به‌طور واقعی طالب آن‌ها هستید و از فکر‌کردن درباره‌ی چیزهایی که خواستار آن‌ها نیستید، اجتناب کنید.

 

۳) قانون عینیت‌یافتن ذهنیات:

دنیای پیرامون شما، تجلی فیزیکی دنیای درون شماست. کار شما در زندگی، این است که زندگی مورد علاقه‌ی خود را در درون خلق کنید. زندگی ایده‌آل خود را با تمام جزئیات آن مجسم کنید و این تصویر ذهنی را تا زمانی‌که در دنیای پیرامون‌تان تحقق پیدا کند، حفظ کنید.

۴) قانون رابطه‌ی مستقیم:

زندگی بیرونی شما، بازتاب زندگی درونی‌تان است. بین طرز فکر و احساسات درونی شما از یک‌طرف و عملکرد و تجارب بیرونی شما از طرف دیگر، رابطه‌ای مستقیم وجود دارد. روابط اجتماعی، وضعیت جسمانی، شرایط مالی و موفقیت اجتماعی شما، بازتاب دنیای درونی‌تان است.

۵) قانون باور:

هر چیزی را که عمیقاً باور داشته باشید، برای‌تان به ‌واقعیت تبدیل می‌شود. شما آن‌چه را که می‌بینید، باور نمی‌کنید بلکه آن‌چیزی را می‌بینید که قبلاً به‌عنوان یک باور انتخاب کرده‌اید. پس باید :

- باورهای محدودکننده‌ای را که مانع موفقیت شما هستند، شناسایی کنید.

- آن‌ها را از بین ببرید.

۶) قانون ارزش‌ها:

نحوه‌ی عملکرد شما، همیشه با زیر‌بنایی‌ترین ارزش‌ها و اعتقادات شما هماهنگ است. ارزش‌هایی که واقعاً به‌ ‌آن‌ها اعتقاد دارید، ادعاهای شما نیست بلکه گفته‌ها، اعمال و انتخاب‌های شما به‌ویژه در هنگام ناراحتی و عصبانیت است.

۷) قانون انگیزه:

هر‌چه می‌گویید یا انجام می‌دهید، از تمایلات درونی، خواسته‌ها و غرایز شما سرچشمه می‌گیرد. این‌کار ممکن است به‌صورت خود‌آگاه یا ناخودآگاه انجام شود.

رمز موفقیت دو چیز است:

- تعیین اهداف و برنامه‌ریزی برای آن‌ها

- مشخص‌کردن انگیزه‌ها

۸) قانون فعالیت ذهن ناخودآگاه:

ناخودآگاه شما موجب می‌شود همه‌ی گفته‌ها و اعمال‌تان، مطابق با الگویی انجام پذیرد که با تصویر ذهنی و باورهای زیر‌بنایی شما هماهنگ است. ذهن ناخودآگاه شما، بسته به این‌که چگونه آن‌را برنامه‌ریزی کنید، می‌تواند شما را به‌پیش ببرد و یا از پیشرفت بازدارد.

۹) قانون انتظارات:

اگر با اعتمادبه‌نفس، انتظار وقوع چیزی را داشته‌ باشید، در جهان پیرامون‌تان، امکان وقوع پیدا می‌کند. شما همیشه هماهنگ با انتظارات‌تان عمل می‌کنید و انتظارات شما، بر رفتار و طرز برخورد اطرافیان‌تان تأثیر می‌گذارد.

۱۰) قانون تمرکز:

هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید، در زندگی واقعیت پیدا می‌کند. هر چیزی‌که روی آن تمرکز کنید و مرتب به ‌آن فکر کنید، در زندگی واقعی شکل می‌گیرد و گسترش پیدا می‌کند. بنابراین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز کنید که در زندگی، واقعاً طالب آن‌ها هستید.

۱۱) قانون عادت:

دست‌کم ۹۵درصد از کارهایی که انجام می‌دهید، از روی عادت است، خواه عادت‌های مفید و خواه عادت‌های مضر. شما می‌توانید عادت‌هایی که موفقیت‌تان را تضمین می‌کند، در خود پرورش دهید؛ به‌ این‌صورت که تا هنگامی‌که رفتار مورد نظر، به‌صورت غیر‌ارادی انجام نشود، تمرین و تکرار آگاهانه و مداوم آن را ادامه دهید.

۱۲) قانون جذب:

شما به‌طور مرتب افکار، ایده‌ها و موفقیت‌هایی را که با افکار غالب شما هماهنگ هستند، به خود جذب می‌کنید؛ خواه افکار منفی و خواه افکار مثبت. شما می‌توانید بهتر از‌ این‌که هستید، باشید. ثروتمند‌تر از اکنون باشید و توانایی‌های بیش‌تری داشته‌ باشید چون می‌توانید افکار غالب خود را تغییر دهید.

۱۳) قانون انتخاب:

زندگی شما، نتیجه‌ی انتخاب‌های شما تا این لحظه است. چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید، کنترل کامل زندگی‌تان و تمامی آن‌چه برای‌تان اتفاق می‌افتد نیز در دست شماست.

۱۴) قانون تفکر مثبت:

برای موفقیت و شادی در تمام جنبه‌های زندگی، تفکر مثبت، امری ضروری است. شیوه‌ی تفکر شما، نشاندهنده‌ی ارزشها، اعتقادات و انتظارات شماست.

۱۵) قانون تغییر:

تغییر، غیرقابل اجتناب است و چون با دانش روزافزون و تکنولوژی رو به پیشرفت هدایت می‌شود، با سرعتی غیرقابل قیاس با گذشته، در حال حرکت است. کار شما این است که استاد تغییر باشید نه قربانی آن.

۱۶) قانون کنترل:

این‌که تا چه حد در مورد خودتان مثبت فکر می‌کنید، بستگی به این دارد که فکر می‌کنید تا چه حد زندگی‌تان را تحت کنترل دارید. سلامتی، شادی و عملکرد عالی، از طریق کنترل کامل افکار، اعمال و شرایط پیرامون‌تان به‌وجود می‌آید.

۱۷) قانون مسؤولیت:

هرجا که هستید و هر‌چه که هستید، به‌خاطر آن است که خودتان این‌طور خواسته‌اید. مسؤولیت کامل آن‌چه که هستید، آن‌چه که به‌دست آورده‌اید و آن‌چه که خواهید شد، بر عهده‌ی خود شماست.

۱۸) قانون پاداش:

عالم در نظم و تعادل کامل به‌سر می‌برد. شما همیشه پاداش کامل اعمال‌تان را می‌گیرید. همیشه از همان دست که می‌دهید، از همان دست هم می‌گیرید. اگر از عالم بیش‌تر دریافت می‌کنید، به‌ این دلیل است که بیش‌تر می‌بخشید.

۱۹) قانون خدمت:

پاداش‌هایی که در زندگی می‌گیرید، با میزان خدمت‌تان به دیگران، رابطه‌ی مستقیم دارد. هر‌چه بیش‌تر برای بهبود زندگی و سعادت دیگران، کار و مطالعه کنید و توانایی‌های خود را افزایش دهید، در عرصه‌های مختلف زندگی خود نیز پیشرفت می‌کنید.

۲۰) قانون تأثیر تلاش:

همه‌ی امیدها، رؤیاها، هدف‌ها و آرمان‌های شما، در گرو سخت‌کوشی شماست. هرچه بیش‌تر تلاش کنید، بخت و اقبال بهتری پیدا می‌کنید. هیچ راه میان‌بری وجود ندارد.

http://www.roozeshadi.com

 

 

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

نقاشی درمانی

 

بسیاری از بیماری‌ها را با استفاده از هنر می‌توان درمان کرد ... 
 همه ما در دوران کودکی نقاشی‌هایی کشیده‌ایم. نقاشی‌ خیلی وقت‌ها ما را به یاد اولین تجربه‌های قلم در دست گرفتنمان می‌اندازد.
بجز عده محدودی که نقاشی را به صورت حرفه‌ای در سنین بزرگسالی دنبال می‌کنند تقریبا نقاشی‌کشیدن برای ما به خاطره‌ای دور تبدیل می‌شود اما آیا می‌دانید نقاشی یکی از ابزارهای هنر درمانی است؟
در واقع هنر درمانی شامل طیف وسیعی از کاربردهای درمانی است که از هنرهای دیداری مانند نقاشی، کلاژ، طراحی و مجسمه‌سازی تشکیل شده‌است. در یک سوی این طیف هنر به عنوان ابزاری از ارتباط غیرکلامی مورد تاکید قرار دارد چون آثار هنری علاوه بر امکان تداعی و تفسیر به درک و حل مشکلات هم کمک می‌کند. در سوی دیگر این طیف، درمان از خود فرآیند هنری ناشی می‌شود.
هنر درمانی یک خدمت تخصصی انسانی است و برپایه دانش رشد انسان و تئوری‌های روانشناختی قرار دارد.
«فرحناز نژادی»، هنر درمانگر در این مورد می‌گوید: سودمندی و موفقیت این روش وابسته به نیرویی است که یک اثر هنری خاص در طول زمان برای حل تعارضات درون فردی و تعارضات بین فرد و جامعه از خود نشان می‌دهد. بنابراین کار هنر درمانگر در حیطه درمان، توضیح و تشریح هنرهای دیداری است که به‌عنوان پلی بین تجارب درونی و بیرونی فرد است. درمانگر با توجه به سن، توانایی و وضعیت درمانجو و دیدگاه خود نوع وسیله هنری را انتخاب می‌کند و روشی را برمی‌گزیند که تاثیر فوری در فرد ایجاد کرده و منجر به رهایی محتویات ناخودآگاه ذهن او شود. در نقاشی درمانی و به‌طور کلی هنر درمانی تکنیک‌های حرفه‌ای یک هنر به هیچ عنوان مورد توجه نیست.
این هنر درمانگر، در ادامه می‌افزاید: هنر درمانی در دو بخش درمان و پیشگیری و بهداشت روان مورد استفاده قرار می‌گیرد. تخلیه هیجانی و رسیدن به آرامش، مواجهه با تعارضات خود، کسب آگاهی، افزایش بینش و سازگاری از اهداف درمانی این روش است. در بخش پیشگیری کاربرد هنر وسیع‌تر شده و شامل آموزش و پرورش کودکان استثنایی و عادی، افزایش اعتمادبه‌نفس در نوجوانان و پیشگیری از پرخاشگری در آنها، آموزش موارد تربیتی، اجتماعی و فرهنگی در جهت رشد شخصیت فردی و اجتماعی و شکل‌گیری هویت کودک و پرورش خلاقیت او می‌شود.
نگاهی به آثار و نقاشی‌های به جای مانده از انسان غارنشین دوران پارینه سنگی و تجریه و تحلیل آنها، به‌وضوح روند تکاملی و سیر رشد روحی و روانی نوع بشر را آشکار کرده و چگونگی برخورد با دغدغه‌های ذهنی و همچنین ترفندهایی برای دستیابی به آرامش روحی را در این تصاویر نشان می‌دهد. بیشتر روانشناسان معتقدند هیچ تحلیلی به‌طور کامل نمی‌تواند همانند تفسیر تصاویر و نقاشی‌ها، تفاوت فکری و خصوصیات روحی افراد را نمایان کند. البته بدیهی است که این کار نیاز به تخصص لازم دارد.
به‌طور کلی همه آثار هنری از جمله نقاشی سرشار از پیام، تمثیل و اشاره است. چرا تخیلات هنری مانند خواب و رویا در اعماق وجود ناخودآگاه انسان، همه تمایلات، روحیات و محتویات درونی و گاه پنهان او را متجلی می‌کند. انسان در نقاشی به کمک تجسم ذهنیات خود، کشمکش‌ها، دلهره‌ها، ناملایمات، کمبودها، ترس، اضطراب و در نهایت آمال و آرزوهای خود را بیان کرده و راهی برای بروز، ارضاء و شاید در برخی مورد مقابله با آنها می‌یابد. مصائب روحی انسان هنگامی که به طریقی بیان، ترسیم و مطرح می‌شود باعث تسکین آلام عاطفی و فشارهای درونی او شده و به نحوی ناخودآگاه این ترس‌ها یا دغدغه‌ها با تجلی در نقاشی، ساخت مجسمه و یا حتی آرایش و رنگ‌آمیزی چهره خود به نوعی زمینه‌ساز ارضای تمایلات و آرزوهای او می‌شود. به همین دلیل به‌طور مثال در نقاشی‌های انسان اولیه او را در حال شکار حیوانات، تقابل با بلایای طبیعی، ساختن سرپناه و... می‌بینیم. ترسیم مظاهر اصلی طبیعت مانند ماه و خورشید و رعد و برق و سیل و توفان و غیره هم هریک به نوعی تداعی کننده بخشی از نیازها و ترس‌های اوست.
کسانی که دارای مشکلات سازشی هستند می‌توانند با تصویرسازی ذهنی و پیاده کردن آن به حل مشکلات و مسائل خود نائل شوند که این امر با کمک یک هنردرمانگر مجرب زودتر به هدف می‌رسد.
کاربرد بالینی هنردرمانی در برگیرنده کودکان و بزرگسالان بستری در بیمارستان‌ها و افراد روان‌پریشی که داوطلبانه در پی مداوای روان‌درمانی هستند، افراد زندانی، عقب‌مانده‌های ذهنی، کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری، زوجین مشکل‌دار، خانواده‌ها و افرادی که علائمی از ناراحتی‌های هیجانی ناشی از بیماری‌های جسمی مانند بیماری‌های مزمن کلیه، سرطان، هموفیلی، آسم، دیابت و مشکلات عصبی دارند، است. جلسات هنر درمانی در گروه‌های کوچک و بزرگ و یا با خانواده‌ها برگزار می‌شود. شیوه و تکنیک‌های متنوعی در هنردرمانی وجود دارد. در هنر درمانی استفاده از هنر واسطه‌ای برای دستیابی به اهداف درمانی مورد توجه قرار می‌گیرد، به‌عنوان مثال می‌توان از نقاشی انگشتی، نقاشی رنگ و روغن و گل که واسطه لمسی محسوب می‌شوند نام برد.
● نقاشی احساسات
برای همه بیماران یا به‌عبارتی مراجعان، هنر درمانی شکلی از تماس و ارتباط غیرکلامی است که از طریق فاصله انداختن بین افکار و احساسات مشکل‌دار نفعی را عاید آنها می‌کند و همچنین به بیماران روان‌پریش کمک می‌کند تا رویا را از واقعیت جدا کنند.
تحقیقات نشان داده‌‌اند وقتی افراد در فعالیت‌هایی شرکت می‌کنند که از آن لذت می‌برند، فاکتورهای فیزیولوژیک آنها مانند فشار خون، ضربان قلب و تنفس آهسته‌تر می‌شود، بنابراین به‌وسیله فعالیت‌ها و ارتباطات هنری می‌توان کنش‌هایی را در فیزیولوژی و بیولوژی فرد فعال کرد، که آن کنش‌ها توان مقابله فرد در برابر بیماری‌ها را بالا برده، روی سیستم ایمنی او تاثیر می‌گذارند. همچنین در بدن ما هورمون‌هایی وجود دارند که روی استرس تاثیر می‌گذارند.
کاهش و ترشح این هورمون‌ها تحت تاثیر شرایط محیط است. در یک محیط بیمارستانی ممکن است فرد دچار استرس و حتی افسردگی شود، یک فعالیت هنری خوب مانند یک بازی هنری و موزیکال می‌تواند تا حدود زیادی در کنترل و کاهش این حالات مفید باشد و نه‌تنها روان را تحت تاثیر خود قرار بدهد بلکه به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم روی جسم هم تاثیر بگذارد.
خلق هنر فرصتی است تا چشم‌ها و دست‌ها با هم تمرین کنند و بین آنها هماهنگی ایجاد شود و مسیرهای عصبی بین دست و مغز تحریک وتهییج شود. شما باید با گل کار کنید، مجسمه بسازید، رنگ را بردارید و روی کاغذ یا بوم بکشید، نمایش اجرا کنید، وارد قصه شوید و همه این فعالیت‌ها انسان را وادار می‌کند، در محیط فعال باشد، در نتیجه ارتباط بیشتری با دیگران خواهد داشت، سطح انرژی‌اش بالا می‌رود و اعتمادی را که برای مقابله و یا پذیرش بیماری لازم دارد، به‌دست می‌آورد.
آمریکا و اروپا در زمینه تاثیر هنردرمانی در درمان اختلالات روانی و رفتاری پژوهش‌های بسیاری انجام داده‌اند. در این کشورها روی تاثیر هنر درمانی در کاهش و درمان انواع بیماری‌های روانی، از اسکیزوفرنی‌ها و افسردگی‌های دوقطبی گرفته تا اضطراب و افسردگی و مشکلات هیستریک و وسواس کار شده‌است. پژوهش‌های زیادی هم در زمینه روانکاوی و تأثیرات مثبت هنردرمانی در درمان بیمارانی که مشکلات آنها (مانند؛ اضطراب‌ها، ترس‌ها، افسردگی‌ها و وسواس‌هایشان) به نوعی دارای زمینه‌های درونی و ناخودآگاه است، انجام شده.
به تازگی هنر درمانی وارد حیطه‌های رفتارگرایی و شناخت‌گرایی هم شده‌است. هنر درمانی در دنیا نه تنها به عنوان روشی برای درمان اختلالات روانی مدنظر است بلکه در درمان و کاهش بیماری‌های جسمی هم مورد توجه قرار می‌گیرد. تحقیقات بیشماری در زمینه تاثیر مثبت هنر درمانی روی بیماران جسمی مانند مبتلایان به اچ.آی.وی و سرطان و کسانی که دچار صدمات مغزی شده‌اند و همچنین بیمارانی با مشکلات عصب شناختی انجام شده‌است.
در دهه‌‌های اخیر بیشتر تمرکز هنردرمانی روی پیشگیری و بالا بردن سطح سلامت و کیفیت زندگی افراد متمرکز شده‌است. در مورد اینکه با هنر درمانی چطور می‌توان، مردم را توانمندتر کرد و توان مقابله آنها را با مسائل احتمالی زندگی افزایش داد، کارهای زیادی انجام شده‌است.
با استفاده از هنردرمانی می‌توان مهارت‌های اجتماعی مردم را افزایش داد. در واقع هنر درمانی هم مثل زمینه‌های پزشکی بیشتر از اینکه توجه خود را به درمان معطوف کند، در مورد پیشگیری و تقویت بهداشت روانی افراد کار می‌کند و درمرحله نخست سعی دارد از طریق توانمندی‌سازی انسان از ابتلا به بیماری‌ها جلوگیری کند و در مرحله بعدی به درمان و کاهش بیماری‌ها بپردازد.

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

جایگاه «عشق» و «آگاهی» در زندگی زناشویی

 
آیا جادوی عشق، بدون دانش همسرداری، می‌تواند زندگی مشترک سعادتمندی را برای همیشه یا طولانی‌مدت تضمین کند؟
عشق واقعی را باید شناخت، ‌آن‌را محترم شمرد و به آن اعتماد کرد. عشق، احساسی بسیار قوی، ‌قدرتمند‌ و سرشار از انرژی فراوان است که هم‌چون آتشی وجود انسان را دربر گرفته و تمام ابعاد زندگی او را تحت تأثیر خود قرار‌می‌دهد. ‌‌

آیا بسیاری از مردم قادر‌ند ‌بین
عشق واقعی، عشق‌‌ کاذب، مجازی و شیفتگی، تفاوت بگذارند و آن‌ها را از هم تمیز دهند؟
عشق و شور زندگی راستین، ‌از درون می‌جوشد؛ آن‌را ‌از درون خود بجویید. عشق به خود، عشق به زندگی و عشق به دیگران، درونی است. عشق واقعی، به‌ انسان کمک می‌کند که زندگی خود را سرشار از شور، نشاط و رضایت کند و به زند‌گی‌اش ‌معنا و مفهوم ‌بخشد. هر‌جا می‌روید و با هرکس که هستید، مهر بدون چشمداشت نثار کنید تا عشق دریافت کنید.

ما عاشق کسانی می‌شویم که
عشق و شور زندگی ما را شعله‌ور می‌سازند. باید دانست که عشق راستین، صبور و بردبار است و ‌‌به‌دنبال شناخت و در طول مدت به‌وجود می‌آید. اما عشق کاذب و کور، لحظه‌ای بوده و در همان دیدارهای اولیه ظاهر می‌شود. ‌افرادی که توان شناخت عشق راستین را ندارند، در‌پی یافتن عشق، به دیگران وابسته می‌شوند و هرگز هیجان، شور و عشق واقعی را لمس نخواهند کرد. بیش‌تر مردم، ‌عشق را نمی‌شناسند و جاذبه‌ی جنسی یا عشق کاذب و کور را با عشق و شور واقعی زندگی اشتباه می‌گیرند؛ عشق هیجانی و احساسی، در قلب جای دارد‌ درحالی‌که جاذبه‌ی جنسی در اندام‌های جنسی قرارمی‌گیرد.‌

‌آیا مشکلات و مسائل ‌زندگی مشترک بدون دانش ‌همسرداری و ‌کسب آگاهی و ‌مهارت‌‌های لازم و رفع دیگر نیازها، فقط با
عشق، قابل حل هستند؟ به عبارت دیگر، ‌اگر پایه و اساس زندگی مشترک شما، بدون آگاهی‌های لازم و رفع دیگر نیازها، فقط ‌عشق باشد ولی شناخت کافی ‌به نیازهای ‌آشکار و پنهان خود و همسرتان نداشته باشید و نتوانید آن نیاز‌‌ها را به‌صورت درست، ارزیابی کرده و برطرف سازید، در طولانی‌مدت، آیا می‌توانید پاسخ‌های مثبتی از همسر خود دریافت کنید‌ و به پایداری و دوام عشق، امید ببندید؟ ‌

‌باورهای عمومی بسیاری از مردم جوامع مختلف این است که: با
عشق است که زن و شوهرها در کنار هم می‌مانند... با عشق است که زوجین همدیگر را خوشبخت می‌کنند... با وجود این همه مشکل، با عشق می‌توان شادمانه زندگی کرد... با عشق است که زن و شوهر یکی می‌شوند... در زندگی زناشویی ایده‌آل، هیچ مشکلی وجود ندارد... در حالی‌که همین باورها و افسانه‌های ازدواج اگر مبنای درستی نداشته باشند، انتظارات غیرواقع‌‌بینانه ایجاد کرده و خود باعث مشکلات فراوان می‌شوند.

فلسفه‌ی اصلی
ازدواج‌های امروزی، علاوه‌بر تداوم نسل، ‌‌رفع نیازهای احساسی و عاطفی، جنسی، مالی، حمایتی، استقلالی و... می‌باشد‌. به‌عبارت ساده، ازدواج و انتخاب همسر به‌منظور تشکیل زندگی مشترک، برای رفع نیازهای فوق‌الذکر زن و مرد صورت‌می‌پذیرد‌. برای رفع این نیازهاست که زن و مرد، ‌به آگاهی و کسب مهارت‌های لازم ‌همسرداری احتیاج ‌دارند. چون مهر، محبت و عشق، گل سرسبد احساس و عاطفه‌ی انسان است، بنابراین وقتی زوج‌ها زندگی مشترک را شروع می‌کنند، هرکدام از دیگری مهر، صمیمیت، وفاداری و عشق بی‌قید و شرط می‌خواهد و هریک به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم انتظار دار‌د دیگر ‌نیازهای آشکار و نهانش‌ نیز توسط همسرش‌ برآورده شود. پرسش این است: «آیا فقط عشق و علاقه می‌تواند جایگزین آگاهی‌ شده و پاسخ‌گوی همه‌ی نیازها باشد؟»
 
ازدواج زمانی موفق به‌حساب می‌آید که اصول همسرداری را بدانیم و آگاه باشیم که با همکاری ‌دوطرف، نیازهای زن توسط شوهر و نیازهای شوهر توسط همسرش برطرف می‌شود و این امر فقط با کسب آگاهی و مهارت‌های لازم و برطرف کردن نیازهای یکدیگر (نیازهای احساسی، عاطفی، جنسی، مالی، حمایتی و استقلالی و...) امکان‌پذیر است. به دختران و پسران به این علت توصیه می‌شود که آگاهی‌های خود را برای همسرداری و زندگی مشترک، هرچه بیش‌تر بالا ببرند تا بتوانند در زندگی زناشویی،‌ ‌به‌ رفع نیازهای خود و همسرشان به‌صورت درست بپردازند و بتوانند همسر و ‌خود را در مسیر ‌آرامش، شادابی، پیشرفت، ترقی و خوشبختی واقعی قرار‌دهند.

هماهنگیِ «
عشق» و «آگاهی» و رفع نیازهاست که به زندگی مشترک شادابی، جذابیت و بالندگی می‌بخشد. مهر، محبت و دلدادگی بدون آگاهی، به‌طور معمول در کوتاه‌مدت، زیبایی و جذابیت‌های خاص‌ خود را دارد‌ ولی برای داشتن زندگی مشترک پرطراوات و غنی در طولانی‌مدت، علاوه‌بر عشق، به دانش و آگاهی همسرداری نیز نیاز مبرم است‌ چراکه عشق، بخشی از نیازهای یک زندگی مشترک موفق را تشکیل می‌دهد و به‌تنهایی نمی‌تواند دیگر نیازهای زناشویی را که بسیار گسترده هم هستند، جواب‌گو باشد. می‌گویند: «عشق و آگاهی (دانش همسرداری)، همانند پیچ و مهره، آجر و ملات، لازم و ملزوم هم بوده و همانند دو بال یک پرنده هستند که بدون یکی، پرواز واقعی امکان‌پذیر نمی‌شود.»

به‌طور معمول
عشق، تحمل مشکلات و موانع را برای انسان آسان می‌سازد و انگیزه‌ای قوی برای رفع آن‌ها می‌شود ‌ولی نمی‌تواند از بروز‌ مسائل و مشکلات، جلوگیری به‌عمل آورد. عشق، منبع قدرت، حرارت و نور زندگی ‌است. عشق، محرک قدرتمندی است که زوج‌ها تشکیل خانواده بدهند، یار و یاور هم باشند و احساس خوشبختی کنند و به آن تداوم بخشند. پرسش این ‌است که با وجود این قدرت فائقه که انسان را به اوج آسمان‌ها می‌برد، اگر زن و مرد عاشق، فاقد دانش کافی و مهارت‌های لازم همسرداری باشند و نتوانند نیازهای خود و همسر را به‌درستی تشخیص داده و ‌برطرف کنند، چگونه می‌توانند در حل مسائل ‌و مشکلات زندگی مشترک و ایجاد روابط مؤثرتر، موفقیت به‌دست آورند و به آن تداوم بخشند؟

‌«که
عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها...»
بیش‌تر
ازدواج‌ها‌ با شور، اشتیاق، مثبت‌اندیشی و مهر و محبت شروع می‌شود و در آغاز زندگی مشترک، زوجین تصور می‌کنند که ازدواج آنان متفاوت از ‌دیگران است،‌ روابط‌شان محکم، قوی و خلال‌ناپذیر است؛ عشق و مهر و محبت‌‌‌شان، جاودانه و مادام‌العمر خواهد بود. در‌واقع شور و اشتیاق و مثبت‌اندیشی، همه‌چیز را در ابتدای امر، زیبا و آسان جلوه می‌دهد ‌و به زوج‌ها کمک می‌کند تا کارها را با احساس خوب و زیبا‌ انجام ‌دهند‌ ‌ولی‌ مشکلات بعدها ظاهر می‌شوند؛ ‌چرا‌که عشق بدون آگاهی، بستر کافی و توانمندی برای حل تمام مشکل‌ها و مسائل زندگی مشترک نیست؛ سوء‌تفاهم‌ها، عدم شناخت‌ها، ناآگاهی‌ها، ‌نبود مهارت‌ها و... ذره‌ذره پایه‌های عشق را متزلزل می‌سازند و تداوم آن‌ها، عشق را به‌آرامی به سوی بی‌تفاوتی، دشمنی و حتی به نفرت و انزجار می‌کشا‌ند.

ارسطو می‌گوید‌: «خودشناسی، آغاز خردمندی است و در عین حال، مشکل‌ترین کارها می‌باشد ولی‌ پند و اندرزدادن به ‌دیگران، ساده‌ترین کارهاست.» ‌‌

یکی از راه‌های شناخت خود و همسر، گفت و شنود سازنده با همسر و داشتن پرسش‌های مثبت از همدیگر است؛ چرا‌که گفت‌وگوهای آرام و سازنده و پرسش‌های مثبت از خود و ‌همسر، زن و مرد را به تفکر و تأمل وامی‌دارد و توجه آنان را به نکته‌های
جالب، ظریف و مثبت ‌زندگی ‌که تاکنون به آن‌ها فکر نکرده ‌و یا از اندیشیدن‌ به آن‌ها واهمه داشته‌اند، جلب می‌کند.

پرسش‌های مثبت از خود و ‌همسر، ‌فکر‌ و توجه ما را به تهیه‌ی پاسخ‌های مثبت جلب می‌کند. تکرار این‌گونه پرسش و پاسخ‌ها، طبق قانون جذب، زن و شوهر ‌را به سوی نکته‌های مثبت و همدلانه‌ی یکدیگر ‌می‌کشاند و همسران را در ایجاد تفاهم بیش‌تر کمک می‌کند، همسران را از سو‌ء‌تفاهم و از رنج کنار هم بودن‌ها نجات می‌دهد و آنان را در مسیر زندگی آرام‌تری قرار‌می‌دهد. گفت و شنود‌های آرام و پرسش‌های مثبت از خود و ‌همسر، باعث می‌شو‌د که مسائل و موارد حاکم بر زندگی مشترک، ‌با مثبت‌اندیشی مورد بررسی قرارگیرند.
 
اگر این پرسش و پاسخ‌ها همواره با ‌شجاعت، صداقت و احترام متقابل همراه باشد، زن و شوهر را در مسیر دست‌یابی ‌به آرامش واقعی‌، کسب رضایت از زندگی مشترک ‌و ‌خوشبختی واقعی قرار‌می‌دهد‌ چرا‌که اگر‌ گفت و شنود، گلایه و شکایت زوجین از هم، درست، مؤثر و مثبت بوده و همراه با چاشنی عشق باشد، همسران به ارزش‌ها و معیارها، نیازها و چگونگی رفع نیازها و ‌تفاوت‌های ‌یکدیگر، آگاهی بهتری‌ می‌یابند‌ و می‌توانند بینش و نگرش خود و همسر‌شان را نسبت به مسائل زندگی زناشویی، آگاهانه یا ناآگاهانه و به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم هدایت ‌کنند و به‌طور کلی نسبت به ویژگی‌ها، ‌نیازها و امیال خود و همسر‌‌ و آن‌چه ‌در این رابطه می‌اندیشند، شناخت بهتری‌ پیدا کنند.
 
با شناخت تفاهم‌ها، تفاوت‌ها و تضادهای موجود بین زن و شوهر‌هاست که همسران، به کمک مهر، ‌محبت و عشق، ویژگی‌های همدیگر را تعدیل و تکمیل می‌کنند و با وجود تفاوت‌های فراوان و اساسی بین زن و مرد، زوجین با آگاهی و به یاری مهر و محبت، می‌توانند تعادل و توازن لازم را بین خواسته‌ها، نیازها و رفع آن‌ها ‌برقرار‌ساخته و خود را در مسیر ایجاد روابط همدلانه و مؤثر و تفاهم بیش‌تر قراردهند.
 
در این شرایط، زن و شوهرها ‌به‌جای سرکوب ‌و پنهان‌ساختن احساس‌ها و نیازهای خود و فرار از بیان آن‌ها که باعث آزار و کشمکش‌های درونی فراوان است، صادقانه به بیان آن‌ها می‌پردازند. به‌عبارت دیگر، با افزایش دانش و آگاهی و کسب مهارت‌ها همراه با چاشنی مهر و محبت است که نکات مشترک، تفاهم‌ها، تضادها، توانمندی‌ها و ضعف‌ها‌ آشکار ‌و کشف می‌شوند و با آن‌ها به‌صورت درست و مثبت برخورد می‌شود و عشق راستین، امکان ظهور یافته، بالنده و غنی

پايگاه اطلاع رساني جالبكده دات كام

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

موسیقی درمانی

موسیقی درمانی را روشی کرده‌اند که در جهت برخی اهداف درمانی که می‌تواند مواردی از جمله تقویت و ساماندهی سلامت روحی و جسمی افراد را به دنبال داشته باشند بکار می‌رود. به عبارت دیگر از موسیقی درمانی برای بازیافت ، نگهداری و تقویت سلامت جسمی و روحی و عاطفی استفاده می‌شود که توسط فرد متخصص بکار برده می‌شود.

 

تاریخچه پیدایش موسیق درمانی

تاریخچه استفاده از موسیقی به عنوان روشی برای درمان به زمان ارسطو و افلاطون باز می‌گردد. از آن زمان به بعد رگه‌هایی از استفاده از اصوات و آهنگها برای درمان بیماریهای مختلف بکار رفته است. اما در قرن بیستم فکر رسمی استفاده از موسیقی برای درمان مصدومین جنگ جهانی اول آغاز شد و هر چند استفاده از این روش درمانی با مشکلاتی همراه بود که با قدمهایی که برداشته شد، بتدریج این شاخه درمانی تکامل یافت و انجمنهای متعددی تشکیل گردید. بطوری که در سال 1944 اولین برنامه آموزش موسیقی درمانی در جهان در دانشگاه میشیگان آغاز شد.

در سال 1950 انجمن موسیقی درمانی آغاز به کار کرد. در سال 1971 انجمن موسیقی درمانی آمریکا یا AAMT آغاز به کار کرد. در سال 1985 فدراسیون جهانی موسیقی درمانی در سطح بین المللی به ثبت رسید. انجمن موسیقی درمانی ایرانی با اهداف بالا بردن سطح آگاهی افراد از فرآیند موسیقی درمانی و فواید آن و بالا بردن امکانات تخصصی برای استفاده از این شیوه درمانی فعالیت خود را آغاز کرده است.

روشهای موسیقی درمانی

در موسیقی درمانی دو روش اساسی وجود دارد: روش فعال و روش غیر فعال ، روش غیر فعال شامل شنیدن موسیقی است که بیماری با گوش دادن و شنیدن موسیقی که در حال نواخته شدن است، مورد درمان قرار می‌گیرد. در این روش بیشترین تأثیر عملکرد در جهت برانگیختن و تأثیر واکنشهای عاطفی و ذهنی است. در حالی که در روش موسیقی درمانی فعال که نواختن ، خواندن و حرکات موزون اساس کار است. واکنشهای مختلف عاطفی ، ذهنی ، جسمی و حرکتی تحریک و برانگیخته می‌شوند. برنامه‌ها و روشهای موسیقی درمانی متنوع و متناسب با نیاز افراد تنظیم و تدارک دیده می‌شود. محورهای اصلی برنامه‌های موسیقی درمانی شامل شنیدن موسیقی متناسب و آرام بخش و نواختن موسیقی در گروههای منظم و یا انفرادی خواندن آوازها ، ترانه‌های فردی و یا گروهی می‌باشد.

موسیقی درمانگر کیست؟

انجام و ارائه روش درمانی توسط هر فردی جایز نیست. موسیقی درمانگرها افرادی متخصص هستند که در زمینه‌های مختلف موسیقی و شاخه‌های درمانی ، آموزش دیده‌اند. بلکه آنهایی صلاحیت دارند که با اساس بیماریها ، درمانهای مختلف آنها ، روانشناسی موسیقی و ... آشنا هستند و شایستگی فردی و تخصصی لازم را در این زمینه دارا هستند.

در موسیقی درمانی از چه نوع موسیقی استفاده می‌شود؟

موسیقی انواع مختلف دارد، برخی آرام و برخی تند هستند. در هر حال تأثیر موسیقی‌های مختلف بر ذهن و سلامت انسان متفاوت است. برخی از انواع موسیقی نه تنها نقش بهبود دهنده ندارند، بلکه معمولا برای کارکردهای مختلف مغز و روح انسان نیز مضر به شمار می‌روند و در صورت تداوم به گوش دادن یا نواختن آنها مشکلاتی را برای فرد بوجود خواهد آورد. در فرآیند درمان با موسیقی از نواحی از موسیقی استفاده می‌شود که القاء آرامش و نشاط ذهنی را به همراه دارند و باعث تجدید قوا و بهبود کارکردهای مغز می‌شوند. این دسته از موسیقی‌ها با ایجاد تأثیرات مختلف از جمله تقویت اراده و روحیه بیماران فرآیند درمان را سرعت می‌بخشند.

چه نوع بیماریهایی با موسیقی درمانی درمان می‌شوند.

طیف وسیعی از بیماریها در طی فرآیند درمان بهبود پیدا کرده‌اند. این بیماریها طبقات مختلف با علل مختلف را در بر می‌گیرند. بطور کلی عمدتا بیماریهایی که به نحوی با مسائل روانی فرد در ارتباط هستند یا حالات روانی می‌تواند نقش مؤثری در بهبود آنها داشته باشند، در پاسخ مثبت به موسیقی درمانی شناخته شده هستند. همچنین بیماریهای جسمی که منشأ روانی دارند با این روش بهبود پیدا می‌کنند.

 

http://daneshnameh.roshd.ir

نويسنده: sara | تاريخ: جمعه 8 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |