عشق صورتی(روانشناسی وریلکسیشن)والپیپر های بینظیر

خوشبختی وموفقیت از آن شماست آن را به خود ودیگران هدیه دهید..............


نويسنده: sara | تاريخ: پنج شنبه 14 خرداد 1398برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

افسردگی

 

تعريف افسردگي :

افسردگي نوعي بيماري است که هم روي ذهن و هم روي جسم فرد تاثير مي گذارد. اين بيماري مي تواند منجر به مسائل ذيل گردد:

احساس غم و غصه و تنهايي

لذت نبردن از زندگي

گوشه گيري و کناره گيري از مردم و فعاليتهاي روزانه ، ناراحتي هاي جسمي همانند مشکلات خواب ، خستگي ، ضعف ، درد، نارحتي هاي گوارشي مثل بي اشتهايي يا پر اشتهايي و ...

البته بايد توجه داشت که احساس دلتنگي که گاها" به اکثر افراد دست مي دهد يک واکنش طبيعي نسبت به فشارهاي رواني و تنش است و بيماري محسوب نمي شود اگر اين احساس طولاني و شديد شود ممکن است فرد دچار افسردگي شده باشد که نياز به مراجعه به متخصص دارد. ( هرکس ممکن است به افسردگي مبتلا شود ) .

افسردگي يک بيماري شايع در دنيا و در ايران مي باشد و سالانه ميليونها نفر به اين بيماري مبتلا مي شوند و هر شخصي با هر سني ممکن است دچار افسردگي شود.

علل افسردگي :

سه دسته عوامل مي تواند باعث ايجاد اين بيماري شود:

1.

عوامل زيست شناختي :

مانند فعل و انفعالات مغز

تغييرات هورمونها

بعضي از بيماريها مثل سکته قلبي ، سکته مغزي يا سرطان و اختلالات خواب .

2. عوامل ارثي و سابقه فاميلي :

3. عوامل رواني - اجتماعي ورويدادهاي زندگي

رويدادهاي مثبت و منفي مي تواند موجب شروع افسردگي بشوند.

مثلا" بروز مشکلاتي در منزل ، محل کار يا مرگ يکي از عزيزان يا ارتقاء درجه و... از علل ديگر مي توان به مصرف الکل و مواد مخدر و همچنين مصرف بعضي داروها اشاره نمود.

علائم افسردگي :

افسردگي علائم گسترده اي دارد که اين علائم باعث ايجاد تغيير در رفتار ، تفکر احساسات و عوارض جسمي مي شوند .

شامل :

بيحالي ، بي توجهي به وضع ظاهر ، کوتاهي در انجام وظايف ، ضعف حافظه ، عصبانيت و عدم تحمل مسائل روزمره و عدم تمرکز، احساس پوچي و بي حاصلي ، نااميدي ،گوشه گيري ، لذت نبردن از هيچ چيز ، احساس گناه و سرزنش خود ، از دست دادن اعتماد به نفس ، کم شدن ميل ج__ن__س__ی ، از دست دادن عواطف نسبت به خانواده و دوستان ، افکار خودکشي يا حتي اقدام به آن و عوارض جسمي مانند:

اختلالات درخواب مثل بي خوابي ، پرخوابي ، زود بيدار شدن يا احساس خستگي مزمن ، بي اشتهايي ، يا افزايش وزن ، سردرد ، کمردرد يا علائم مشابه بدون علت ، اختلالات گوارشي مانند درد معده ، تهوع ، سوء هاضمه ، تغيير در عادات اجابت مزاج .

( علائم افسردگي را دست کم نگيريد و به متخصص مراجعه نمائيد ).

پيشگيري ، درمان و تدابير مراقبتي :

اگر علائم افسردگي را در خود يا يکي از بستگان مشاهده نموديد توصيه هاي زير را بکار ببريد :

1.

علائم را دست کم نگرفته و به يک متخصص يا مشاور يا بيمارستان يا مراکز مشاوره مراجعه نمائيد.
2.

مشکلات خود را با مرکز بهداشت رواني محل کار خود يا يکي از دوستان معتمدتان بازگو کنيد.
3.

از خود انتظار بيش از حد نداشته باشيد ، و مسئوليت هاي سنگين انتخاب نکنيد.
4.

ورزش کنيد .
5.

به مرخصي برويد .
6.

از فشار رواني و تغييرات غيره منتظره پرهيز کنيد.

( اگر افسردگي را بشناسيم و بدانيم به کجامراجعه کنيم در اين صورت نمي تواند باعث اختلال در عملکرد شغلي و اجتماعي و زندگي ما شود ).

درمان افسردگي معمولا" با موفقيت همراه است و اکثر افراد پس شروع درمان در عرض چند هفته احساس بهبودي مي کنند.

منابع :
----------------------
وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی - معاونت سلامت
----------------------

کلمات کليدي :
----------------------
علل افسردگی - عوامل زيست شناختی افسردگی - علائم افسردگی - پيشگيری افسردگی - درمان افسردگی
----------------------

نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 24 ارديبهشت 1398برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

هوش هیجانی و شادکامی

 

ا نزدیک به صد سال پس از ظهور علم روان‌شناسی، روان‌شناس‌ها وقتی که از هوش» حرف می‌زدند، منظورشان هوش منطقی بود. آنها روز به روز، تست‌های هوششان را پیشرفته‌تر می‌کردند تا چیزی که به عنوان IQ (بهره هوشی) از آن در می‌آوردند، دقیق‌تر و دقیق‌تر باشد. آنها می‌گفتند که هر چه بهره هوشی بالاتری داشته باشید، موفّقیت بالاتری کسب می‌کنید؛ امّا تجربه عموم مردم، چیزهای دیگری می‌گفت. IQ در بهترین حالت، می‌توانست موفّقیت تحصیلی یک نفر را تضمین کند. چه قدر آدم، دور و بر ما هستند که بهره هوشی چندان بالایی ندارند، امّا بسیار آدم‌های موفّقی هستند! آنها از چه هوشی برای پیش بردن کارهایشان استفاده می‌کنند؟ این سؤالی بود که در نهایت، در دهه 1990 میلادی، ذهن روان‌شناسان آن طرف آبی را هم مشغول خودش کرد. پیتر سالووی،1 اوّلین نفری بود که اصطلاح هوش هیجانی» (EQ)2 را برای ویژگی این آدم‌ها به کار برد؛ اصطلاحی که رابطه تنگاتنگی با شادکامی» ‌و خوشبینی» داشت.

هوش هیجانی، چه فرقی با هوش منطقی دارد؟

شاید لازم باشد اوّل ببینیم کلمه هوش» که مثل نُقل و نبات میان صحبت‌های ما ریخته است، چه معنایی دارد. قابل قبول‌ترین تعریفی که تا به حال از هوش ارائه شده این است: توانایی آدمیزاد برای سازگاری و پیشرفت در موقعیت‌های مختلف زندگی». کسانی که روی هوش منطقی تأکید داشتند، می‌گفتند که این توانایی سازگاری در آدمی‌، بر می‌گردد به IQ یا بهره هوشی یا همان توانایی‌های موروثی ذهنِ او. آنها بهره هوشی را با ابزاری می‌سنجیدند که معلوم می‌کرد که یک آدم، چه قدر حساب و کتابش خوب است، چه قدر اطّلاعات عمومی‌ دارد، چه طور می‌تواند شباهت‌ها و تفاوت‌های بین کلمه‌های مختلف را شرح دهد، حافظه‌اش چه قدر است، چه قدر در کارهای عملی سرعت عمل دارد، چه طور می‌تواند اجزای مختلف یک واقعه را به هم پیوند دهد و چیزهای منطقی‌ای از این قبیل. آنها می‌گفتند که این نوع از هوش، ژنتیک (موروثی) است و هر کسی با هوش مشخّصی به دنیا می‌اید؛ امّا محیط می‌تواند آدم را به حداکثر هوشی که ژنتیکش تعیین کرده، برساند و یا نرساند. در واقع، ژنتیک، طیفی از بهره هوشی را در نهاد ما گذاشته است؛ حالا دیگر دست اراده و محیط ماست که به حداکثر این طیف برسیم و یا به حداقلش راضی شویم. همان طور که در مقدمه گفتیم، با تمام این تفاسیر، هوش منطقی فقط می‌تواند موفّقیت تحصیلی ما را تضمین کند. تا سال‌های سال، روان‌شناسان، فکر می‌کردند که هوش، یعنی همین هوش منطقی. حتّی یکی از آن دوآتشه‌هایشان در تعریف هوش می‌گفت: هوش یعنی چیزی که توسط تست هوش من سنجیده می‌شود!».

هوش منطقی دو تا پاشنه آشیل (نقطه‌ضعف) داشت. یکی این که ارثی بود. با این حساب، تا وقتی که شما بدانید هوشتان ارثی است، دانستن بهره هوشی‌تان، هیچ کمکی به تغییر در زندگی‌تان نمی‌کند. دوم هم این که فقط حدود بیست درصد از موفّقیت ما را می‌توانست پیش‌بینی کند.

سالووی (اوّلین کسی که اصطلاح هوش هیجانی را باب کرد)، احتمالاً از هر دو نقطه‌ضعف هوش منطقی باخبر بود. او نوعی از هوش را به دنیای علمی ‌روان‌شناسی شناساند که کاملاً اکتسابی بود، می‌شد آموزشش داد و در ضمن می‌توانست هشتاد درصد از موفّقیت یک آدم را تضمین کند.

هوش هیجانی، چه جور هوشی است؟

به بیان خیلی ساده، هوش هیجانی، یعنی این که به جای این که بگذاری فقط منطقت در تصمیم‌گیری‌هایت مؤثّر باشد، از احساساتت هم استفاده کنی. ضمن این که قدرت این را داشته باشی که احساساتت را کنترل و مدیریت کنی». این، تعریفی بود که سالووی و مایر در سال 1990م، ارائه دادند؛ امّا بعدها، روان‌شناسان دیگر، خیلی ریز‌تر، به تعریف هوش هیجانی پرداختند. مثلاً بار- اون»3 (روان‌شناسی که تست هوش هیجانی‌اش به فارسی هم ‌ترجمه شده است)، می‌گفت: هوش هیجانی، از پنج مؤلّفه (عنصر) تشکیل شده است که هر کدام از این مؤلّفه‌ها، خودشان از اجزای کوچک‌تری تشکیل شده‌اند. حالا هر کس که تعداد بیشتری از این توانایی‌ها را داشته باشد، هوش هیجانی بیشتری دارد».

عناصر تشکیل‌دهنده مؤلّفه‌های هوشهیجانی، از دیدگاه بار- اون» اینها بودند:

یک. مهارت‌های درون‌فردی

1. خودآگاهی هیجانی.یعنی این که خودت بفهمی‌که الآن دقیقاً چه احساسی داری. داری می‌ترسی، عصبانی هستی یا از چیزی متنفّری. خیلی از آدم‌ها واقعاً در تشخیص احساسات خودشان هم مشکل دارند.

2. جرئت‌ورزی. یعنی این که بتوانی احساسات، عقاید و تفّکرات خودت را خیلی قاطعانه و البته محترمانه ابراز کنی و از حقوقت دفاع کنی. همان طور که می‌بینید تا کسی احساسات خودش را نشناسد، نمی‌تواند آن را ابراز کند. پس خودآگاهی هیجانی، مقدّمه جرئت‌ورزی است.

3. خودتنظیمی. یعنی این که حالا که احساساتت را می‌شناسی، آنها را بپذیری و برایشان احترام قائل شوی.

4. خودشکوفایی. یعنی بتوانی از استعدادهای خودت، به نحو مطلوب استفاده کنی. در واقع، داشتن هوش، کافی نیست؛ استفاده از آن است که شما را موفّق می‌کند.

5. استقلال. یعنی این که خیلی ساده، فکر و احساساتت مال خودت باشد و به کسی وابسته نباشی.

دو. مهارت‌های میانْ‌فردی:

1. روابط میانْ‌فردی. یعنی بتوانی اوّلاً احساسات دیگران را بشناسی؛ ثانیاً آنها را درک کنی و بتوانی یک رابطه صمیمانه را حفظ کنی.

2. تعهّد اجتماعی. یعنی در هر گروهی که عضو می‌شوی، عضو مؤثّر و سازنده گروه باشی و همه از تو به عنوان یک شریک خوب یاد کنند.

3. همدلی. یعنی این که وقتی یک نفر، از احساسات و افکارش با شما حرف بزند، شما بتوانید خودتان را بگذارید به جای او و حسّش را از این طریقْ درک کنید.

سه. سازگاری

1. حل مسئله. یعنی این که بتوانی بفهمی‌که الآن، مهم‌ترین مشکلات تو کدام‌ها هستند، بتوانی آنها را تعریف کنی، راه‌حل‌های احتمالی‌اش را بشناسی و آنها را امتحان کنی.

2. آزمون واقعیت. یعنی این که بدانی دور و برت چه خبر است و فرق آن چیزی را که در ذهنت می‌گذرد و آن چیزی که در عمل اتّفاق می‌افتد، بشناسی.

3. انعطاف‌پذیری. یعنی این که خشکْ‌مغز و خشکْ‌دل نباشی. اگر گاهی لازم است بتوانی بنا به شرایط، احساسات، فکر‌ها و رفتارهایت را تغییر بدهی.

چهار .کنترل استرس

1. توانایی تحمّل استرس. یعنی این که چه قدر در برابر مصیبت‌ها و اتّفاق‌های نامطلوب، مقاومت می‌کنی و چه قدر می‌توانی در مقابل فشار روانی، تاب بیاوری؟

2. کنترل هیجانات شدید. یعنی این که چه قدر می‌توانی هیجان‌های منفی و شدید خودت (مثل: خشم ناگهانی) را کنترل کنی؟

پنج. خلق عمومی

1. شادی. یعنی چه قدر از خودت احساس رضایت داری؟ چه طور می‌توانی خودت را شاد کنی؟ و چه طور می‌توانی دیگران را شاد کنی؟

2. خوشبینی. یعنی توانایی نگاه به جنبه‌های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت، حتّی در رویارویی با ناملایمات زندگی.

هوش هیجانی را چه طور می‌شود پرورش داد؟

همان طور که گفته شد، روان‌شناسانی که از هوش هیجانی، به عنوان مهم‌ترین عامل موفّقیت فردی، دفاع می‌کنند، معتقدند که این نوع از هوش، اکتسابی است و می‌توان آن را پرورش داد. آنها راه‌های مختلفی را برای پرورش هوش هیجانی پیشنهاد می‌کنند که بعضی از آنها را ـ‌که با فرهنگ ایرانی اسلامی، بیشتر منطبق هستندـ می‌خوانید:

1. تشکیل گروه‌های دوستانه برای تشخیص احساسات خود و دیگران: همان طور که در بخش قبل گفته شد، یکی از توانایی‌های لازم برای داشتن هوش هیجانی بالا، این است که آدم بتواند احساسات خودش و دیگران را بشناسد و روی آن احساس‌ها، نام بگذارد. این اتّفاق، در واقع، به خودی خود، در جمع‌های خیلی دوستانه ما اتّفاق می‌افتد؛ امّا می‌شود همین اتّفاق‌ها را هدفمند کرد. به عنوان مثال، وقتی که یک حالت چهره یا حالت بدنی خاصی را در دوستمان می‌بینیم، می‌توانیم به او بگوییم: غمگین به نظر می‌رسی» (به جای این که از جمله مبهم انگار حالت خوب نیست!» استفاده کنیم). بازخوردی (واکنشی) که ما از دوستمان در مقابل این جمله دریافت می‌کنیم، دو حُسن دارد: اوّل، این که به ما می‌فهماند که چه قدر در تشخیص درست احساسات دیگران توانایی داریم؛ دوم هم این که دوستمان احساس بهتری نسبت به ما پیدا می‌کند و حس می‌کند که ما او را درک می‌کنیم. ضمن این که در گروه‌های دوستانه، ما می‌توانیم احساسات خود را کاملاً بشناسیم و آنها را ابراز کنیم.

2. حل یک یا چند مشکل را تمرین کنیم: برای حل مشکلاتمان، به یک روش چندمرحله‌ای و منظّم روی بیاوریم. یعنی این که در درجه اوّل، مشکلات فعلی‌مان را اوّلویت‌بندی کنیم. مهم‌ترین مشکلاتمان را تعریف کنیم و عوارضی را که می‌تواند برای زندگی‌مان داشته باشد، معلوم کنیم. سپس به توانایی‌هایی که خودمان داریم و حمایت‌هایی را که ممکن است از طرف دیگران برای حل مشکل از ما بشود، فهرست کنیم. در درجه بعدی، هر چه راه حل به نظرمان می‌رسد (چه منطقی و چه غیر منطقی) را فهرست می‌کنیم و بعد، می‌اییم عیب و حسن هر کدام را می‌نویسیم. هر کدام را که بیشترین حسن‌ها و کم‌ترین عیب‌ها را داشت، به عنوان راه حل احتمالی می‌پذیریم و آن را اجرا می‌کنیم. در صورت شکست، از راه حل بعدی استفاده می‌کنیم. این روش منظّم، در واقع، روش حل مشکلات است که کم‌کم ملکه ذهنمان می‌شود و در همه مشکلاتمان از آن استفاده می‌کنیم.

3. از ادبیات و سینما برای شناختن احساساتمان بهره ببریم: بسیاری از داستان‌ها و فیلم‌ها، سرشار از موقعیت‌های احساسی هستند که شخصیت داستان یا فیلم، یک احساس مثبت یا منفی خاص را تجربه می‌کند. خواندن این داستان‌ها و دیدن این فیلم‌ها، می‌توانند ما را در شناختن حس‌هایی در وجود خودمان که هم‌شکل با حس‌های شخصیت‌های آنهاست، یاری کنند.

4. از نوشتن برای بیرون ریختن احساساتمان استفاده کنیم: نوشتن، یکی از بهترین راه‌هایی است که می‌تواند هیجانات ما را تنظیم کند و ما را مجبور کند که روی احساساتمان نام بگذاریم و آنها را روی صفحه کاغذ، ثبت کنیم. نوشتن، هم، نوعی تخلیه هیجانی است و هم نوعی تنظیم هیجان.

5. قاطعیتِ محترمانه را یاد بگیریم: وقتی که حقّمان به اصطلاح دارد خورده می‌شود، ما از چندین راه استفاده می‌کنیم. بعضی از ما، منفعل عمل می‌کنیم. یعنی می‌ریزیم توی خودمان و هیچ چیز نمی‌گوییم. بعضی از ما، پرخاشگر می‌شویم، داد و بیداد می‌کنیم و همه چیز را می‌ریزیم به هم. بعضی دیگر هم، دو تا راه را قاطی می‌کنیم. مثلاً اگر حس می‌کنیم که در یک اداره، حقّمان دارد به عنوان کارمند خورده می‌شود، کار ارباب رجوع را عقب می‌اندازیم یا در حضور او کارهای متفرّقه انجام می‌دهیم. امّا یک راه چهارم هم وجود دارد و آن، این است که ما با قاطعیت، امّا محترمانه، به دیگرانی که حقّ ما را تضییع کرده‌اند، بگوییم نه». این راه چهارم، خیلی خلاصه است. یعنی این که ما در عین این که احترام دیگران را داریم، از حقّ خودمان هم دفاع کنیم.

یکی از تکنیک‌های اصلی برای این قاطعیت، استفاده از جمله‌های سه بخشی است. این جمله‌ها از سه بخش همدلی (مثلاً: می‌دونم که تو واکمن من رو لازم داری...)، استدلال (امّا چون که خودم امروز اون رو می‌خوام...)، و قاطعیت (نمی‌تونم واکمنم رو بهت بدم) تشکیل می‌شود. البته قاطعیت، فقط در کلمات نیست. نوعی ژست بدنی که ما در هنگام ادای کلمات می‌گیریم هم به اندازه خود کلمات، مهم است.

رابطه هوش هیجانی با شادکامی

تقریباً ده سال بعد از این که مفهوم هوش هیجانی در روان‌شناسی جا افتاد، یک گروه از روان‌شناسان دیگر، در فکر در انداختن سقفی نو در روان‌شناسی افتادند. آنها که نام مکتب قرن بیست و یکمی ‌خودشان را گذاشتند روان‌شناسی مثبت‌گرا»، توجّه خودشان را گذاشتند روی جنبه مثبت زندگی انسان‌ها. آنها گفتند که تا کی روان‌شناسی می‌خواهد از بیماری و غم و غصّه مردم حرف بزند. این آدمیزاد، ویژگی‌های مثبتی هم دارد که باید مورد مطالعه قرار بگیرند. ویژگی‌هایی مثل خوشبینی، شادکامی، شجاعت، امیدواری، جرئت‌مندی، خردمندی و ایمان. آنها همان طور که روان‌پزشکان، بیماری‌های روانی را طبقه‌بندی کرده بودند، به لیست‌بندی توانایی‌های مثبت آدمی ‌پرداختند. آنها می‌گفتند اگر روان‌شناسی، نتواند مردم را شاد نگه دارد، به چه دردی می‌خورد؟ امّا قبل از آنها روان‌شناسانِ هوش هیجانی، به خوبی دریافته بودند که شادکامی‌، یکی از مؤلّفه‌های هوش هیجانی است.

در واقع، آدمی‌که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، از چند راه می‌تواند شادکامی‌ خودش را حفظ کند:

1. با شناخت احساس‌هایش: در واقع، آنهایی که هوش هیجانی بالایی دارند، می‌توانند کوچک‌ترین تغییرات در احساسات خودشان را بشناسند و منفی یا مثبت بودنش را تشخیص دهند. آنها می‌دانند که الآن، شگفت‌زده شده‌اند یا از چیزی، چِندششان شده است. در واقع، تا کسی نتواند احساس‌های خودش را تشخیص دهد، نمی‌تواند آنها را به شادی تغییر دهد.

2. با توانایی کنترل احساساتش: کسی که هوش هیجانی بالایی دارد، می‌تواند هیجان‌های منفی‌اش را به شکل موقّت، در خودش نگه دارد و در این زمان، با تفکّر در مورد آنها، به آرامش بیشتری برسد. توانایی در انعطاف‌پذیری هیجانی، باعث می‌شود که انسان بتواند در شرایطی که محیط، نه کاملاً غم‌بار است و نه شاد، خودش را شاد نگه دارد.

3. با توانایی خودْانگیختگی: افرادِ با هوش هیجانی بالا، می‌توانند در هر شرایطی، خودشان را برای پذیرفتن یک مسئولیت جدید، شروع یک کار جدید و یا تجربه کردن یک حس جدید (مثل شادی)، بر انگیزند.

4. با توانایی برقراری رابطه خوب با دیگران: دیگران و داشتن رابطه خوب با آنها، یکی از منابع اصلی شادکامی‌ ما هستند. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، می‌توانند به خوبی، احساسات دیگران را درک کنند، با آنها همدل شوند و رابطه رضایت‌بخشی با آنها داشته باشند. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، در ضمن، نمی‌گذارند که اوقاتْ‌تلخی دیگران، اوقاتشان را تلخ کند؛ به این خاطر که آنها احساسات مستقل خودشان را پذیرفته‌اند و به آن، احترام می‌گذارند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Peter salovey

2. Emotional Intelligence Quotient

 

3. Bar-on

پدیدآورنده: سعید بی نیاز

 

نويسنده: sara | تاريخ: سه شنبه 24 اسفند 1385برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

هوش هيجاني چيست؟

 


زندگي براي کساني که فکر مي کنند کمدي و براي کساني که احساس مي کنند تراژدي است
هوارس والپول

در واقعيت امر ما دو ذهن داريم، يکي که فکر مي کند و ديگري که احساس مي کند. اين دو راه متفاوت شناخت، در کنشي متقابل، حيات رواني ما را مي سازند. ذهن خردگرا همان مقام درک و فهم است که به مدد آن قادر به تفکر و تعمق هستيم. ولي در کنار آن نظام ديگري نيز براي دانستن وجود دارد، نظامي تکانشي و قدرتمند و گهگاه غيرمنطقي، يعني ذهن هيجاني. تقسيم ذهن به دو بخش هيجاني و خردگرا تقريبا مانند تمايزي است که عوام ميان «قلب» و «سر» قائلند. احساس يقين حاصل از «گواهي  قلبي» بر درست بودن چيزي، متفاوت با گواهي عقلي و تا حدودي عميق تر از آن است. نسبت کنترل عقلاني ذهن بر بخش هيجاني آن روند يکنواختي دارد; هر چه احساس شديد تر باشد، ذهن هيجاني مسلط تر و ذهن خردگرا بي اثر تر مي گردد. به نظر مي رسد که اين ترتيب، از امتيازي سرچشمه مي گيرد که تکامل طي اعصار متمادي به احساسات و ادراک هاي شهودي ما داده است تا راهنماي پاسخ هاي آني ما در موقعيت هاي مخاطره آميز باشند; زيرا گاها لحظه اي تامل براي فکر کردن درباره کاري که بايد انجام شود، ممکن است به قيمت از دست دادن زندگي ما تمام شود. اين دو ذهن در اکثر موارد بسيار هماهنگ عمل مي کنند اما با اين وجود، دو ذهن  خردگرا و هيجاني نيروهاي نسبتا مستقل از هم هستند. عملکرد ذهن هيجاني بسيار سريع تر از ذهن  خردگراست. ذهن هيجاني بدون آنکه حتي لحظه اي درنگ کند تا بررسي کند که چه مي کند، مانند فنر از جا مي جهد و دست به عمل مي زند. نقطه تمايز ذهن هيجاني از واکنش سنجيده و تحليل گرايانه اي که مشخصه ذهن انديشمند است، سرعت عمل آن است. اعمالي که از ذهن هيجاني سرچشمه مي گيرند با قطعيت شديد و مشخص همراهند که حاصل روش جاري و آسان گير ذهن هيجاني در نگريستن به اطراف است که مي تواند براي ذهن خردگرا کاملا مبهوت کننده باشد. پس از فرو نشستن گرد و غبار يا حتي در ميانه راه متوجه مي شويم که داريم از خود مي پرسيم «راستي چرا آن کار را کردم؟» اين سوال نشانه اي از آن است که ذهن خردگرا در حال آگاهي يافتن از آن لحظه است اما نه با سرعت ذهن هيجاني. از متداول ترين پاسخ هاي هيجاني سريع و نپخته، ازدواج هاي غلط است; چرا که در حالات هيجاني (emotional) ذهن انسان از تفکر منطقي خالي مي شود و پس از فروکش کردن هيجان ها تازه مي فهميم که چه بلايي سر خود آورده ايم. ذهن هيجاني همانند يک شمشير دولبه است; امتياز بزرگ ذهن هيجاني در اين نکته است که مي تواند واقعيت هيجاني رادر يک لحظه دريابد (او از دست من عصباني است، او دروغ مي گويد، او فکر خطرناکي در کله دارد)، و دريک آن به قضاوتي شهودي دست بزند که به ما مي گويد در مقابل چه کسي بايد احتياط کنيم، به چه کسي بايد اعتماد کنيم و چه کسي درمانده است. ذهن هيجاني رادار ما براي اعلام خطر است. اگر ما (يا پيشينيان ما در طول دوران تکاملي) در برخي از اين موارد منتظر ارزيابي عقل خردگرا مي مانديم نه تنها ممکن بود اشتباه کنيم، که حتي شايد زنده هم نمي مانديم. اما همين ذهن هيجاني ممکن  است دردسرساز شود; مشکل اينجاست که اين برداشت ها و قضاوت هاي شهودي از آنجا که در يک لحظه صورت مي گيرند ممکن است اشتباه يا گمراه کننده باشند. حال با اين مقدمه بهتر مي توانيم مفهوم «هوش هيجاني» را دريابيم.

تعريف هوش هيجاني

زنگ تفريح يک مرکز پيش دبستاني است و عده اي پسربچه روي چمن ها مي دوند. اميرعلي زمين مي خورد، زانويش زخمي مي شود و گريه مي کند; اما پسرهاي ديگر به دويدن ادامه مي دهند به جز اردشير که توقف مي کند. وقتي گريه اميرعلي فروکش مي کند، اردشير نيز خودش را زمين مي زند و زانويش را مي مالد، وي فرياد مي زند «زانويم زخمي شده است!» روانشناسان اردشير را نمونه اي از افرادي مي شمارند که از هوش هيجاني و بين فردي خوبي برخوردار است. به نظر مي رسد که اردشير در «شناخت احساسات» همبازي هاي خود و برقرار کردن «ارتباط سريع و هموار» باآنان توانايي بالايي دارد. فقط او بود که به درخواست کمک و درد اميرعلي توجه کرد و فقط او بود که سعي کرد دوست زمين خورده اش را تسلي دهد، هر چند تنها کاري که توانست بکند، ماليدن زانوي خودش بود. اين حرکت جسماني جزيي از استعدادي در برقرار کردن ارتباط حکايت دارد، يعني مهارتي عاطفي که براي حفظ ارتباط هاي نزديک در ازدواج، دوستي يا ارتباط حرفه اي اساسي است. اين مهارت ها در کودکان پيش دبستاني تازه جوانه زده اند و در طول زندگي شکفته خواهند شد. با اين وصف تعريف هوش هيجاني چنين است: «توانايي زير نظر گرفتن احساسات و هيجانات خود و ديگران، تمايز گذاشتن بين آنها و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها در تفکر و اعمال خود». بنابراين هوش هيجاني مجموعه مهمي از يک سري توانايي هاست: توانايي هايي مانند اينکه فرد بتواند انگيزه خود را حفظ نمايد و در مقابل ناملايمات پايداري کند، تکانش هاي خود را به تعويق بيندازد و آنها را کنترل کند، حالات روحي خود را تنظيم کند و نگذارد پريشاني خاطر، قدرت تفکرش را خدشه دار سازد، با ديگران همدلي کند و اميدوار باشد. هوش منطقي (IQ) و هوش هيجاني (EQ) تضادي با يکديگر ندارند بلکه فقط با هم متفاوتند. دانستن اينکه شخصي فارغ التحصيل ممتازي است تنها به اين معني است که او در جنبه هايي که با نمره سنجيده مي شوند بسيار موفق بوده است و احتمالا فردي با هوشبهر (IQ) بالاست، اما درباره اينکه او به فراز و نشيب هاي زندگي چه واکنشي نشان مي دهد، چيزي به ما نمي گويد و مشکل در همين جاست. هوش تحصيلي - کلا   کالا هوشبهر يا IQ - در مواقع بروز بحران و گرفتاري هاي زندگي، عملا هيچ نوع آمادگي اي در افراد پديد نمي آورد. با وجود آنکه هوشبهر بالا تضمين کننده رفاه، شخصيت اجتماعي يا شادکامي در زندگي نيست، با اين حال مدارس و فرهنگ ما صرفا بر توانايي هاي تحصيلي تاکيد مي کنند و هوش هيجاني، يعني مجموعه اي از توانايي ها و صفاتي که بي اندازه در سرنوشت افراد اهميت دارند را ناديده مي گيرند. نتيجه اين وضع خيل عظيم فارغ التحصيلان دانشگاهي است که در سطوح بالاي دانشگاهي داراي مدرک اند ولي در پيش پا افتاده ترين روابط عاطفي و اجتماعي خود به شدت داراي مشکل اند. زندگي هيجاني حيطه اي است که مانند رياضيات يا ادبيات مي تواند در آن مهارتي کم يا زياد داشت و مجموعه توانش هاي خاص خود را مي طلبد. ميزان شايستگي فرد در آن زمينه براي درک اين مطلب که چرا فردي در زندگي پيشرفت مي کند و فرد ديگري با همان ميزان استعداد، در نيمه راه متوقف مي شود. برخلاف هوشبهر که سابقه حدود يک صد سال تحقيق بر صدها هزار نفر را به همراه دارد، هوش هيجاني مفهوم جديدي است. در حالي که عده اي معتقدند که هوشبهر را نمي توان از طريق تجربه يا آموزش چندان تغيير داد، ولي هوش هيجاني و قابليت هاي عاطفي مهم را مي توان به کودکان آموخت و سطح آن را در بزرگسالان ارتقا داد

ادامه مطلب ...........

 


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گل های آرامش بخش


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: سه شنبه 17 اسفند 1385برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

زیباترین مجموعه عکسهای شمع های فانتزی و رویایی


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: دو شنبه 16 اسفند 1385برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آرام باشید ولذت ببرید...(مجموعه شماره10)


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: دو شنبه 9 اسفند 1385برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اعتماد به نفس چیست ؟

 

 

اعتماد به نفس چيست و چگونه مي توان آن را بهبود بخشيد ؟ افتخار و احساس خوب از خود يعني اعتماد به نفس .اعتماد به نفس در حالت چهره , رفتار , صحبت و حرکت افراد مشخص مي شود . ويژگيهاي افراد داراي اعتماد به نفس : برخورد باز و گشوده ,انتقاد پذير بودن راحت در پذيرش اشتباهات خود و باور به توانائيها و احساس ارزشمندي نسبت به خود و ديگران. اراده و پشتکار در اعتماد به نفس نقش بسيار مهمي بعهده دارند . اراده و اختيار هر انسان به خود او بستگي دارد يعني هر چه در زندگي روزانه , فعاليتهاي خود را واقع بينانه مورد ارزيابي قرار داده و خودگوئي مثبت داشته باشيم اراده ما محکم تر و اشتباهات ما کمتر خواهد شد , در نتيجه با اعتماد به نفس بيشتري ,جهت دهي فعاليتهايمان بهتر خواهد شد .

درشکل گيري اعتماد به نفس دو دسته مانع وجود دارد:  

1- موانع بيروني

2- موانع دروني

موانع بيروني : شرايط محيط خانواده , مدرسه و اجتماع که تغيير در آنها براي شخص آسان نيست .

موانع دروني : موانعي هستند که در باورها و طرز فکر هر شخص وجود دارد و کاملا قابل تغيير به دست خود شخص هستند.اگر چنانچه دائما فردي خود خوري داشته باشد و احساسات خود را آرام و بدون ابهام ابراز نکند در واقع مانع دروني براي اعتماد به نفس خود ايجاد مي کند .

 شش رکن مهم در اعتماد به نفس و در نتيجه احساس ارزشمندي عبارتند از :

* آگاهانه زندگي کردن

* خود پذيري

* مسئوليت پذيري

* قاطعيت داشتن با خود و ديگران و ابراز وجود

* با هدف و برنامه مشخص زندگي کردن

* يکپارچگي و هماهنگي در رفتار و عمل

زندگي  آگاهانه : يعني درک اين نکته که هوش انسانها به يک انداره نيست و هر کدام از افراد هوش متفاوت از ديگري دارد اما اگر چنانچه توان و استعداد خود را در نظر گرفته و با توجه به آنچه مي دانيم و مي بينيم رفتار کنيم , زندگي آگاهانه را دنبال کرده ايم . يکي از غفلتها يا فرار از موقعيتهاي زندگي آگاهانه طفره رفتن وفراراز واقعيتها است مثلا گفتن اين جمللات به خود که :

« مي دانم که همه تلاشم را نمي کنم , اما ترجيح مي دهم به آن فکر نکنم »

« مي دانم که دارم اشتباه مي کنم اما ...... »

« مي دانم که دارم زياده روي دراين کار مي کنم اما ....... »

زندگي آگاهانه چيزي بيش از ديدن و دانستن است. يعني هدف و ارزشهاي خود را علاوه بر تعيين و مشخص کردن, دنبال کنيم و با يک برنامه تدريجي , مشخص و روزانه انتخابهاي خود را به موفقيت نزديک نمائيم.

زندگي آگاهانه و ويژگيهاي آن :

- ذهن پويا و فعال

- توجه به واقعيت ها و دوري کردن از انکار اشتباهات

- شرايط را با توجه به مشکلات درک کردن

- اشتباهات خود راديدن و سعي در هماهنگ کردن آنها با ميزانها و معيارهاي سالم ومتعادل بيرون.

بخشيدن خود و خود پذيري :

دومين رکن ازاعتماد به نفس خودپذيري است يعني جنسيت مان , اسم و شرايط زندگي خانوادگي خود را بپذيريم و خود را کمترازديگران نبينيم . تکميل جملات زيربه خود پذيري بهتر کمک مي نمايد .

تمرينات : هفته اول صبح ها : اگر خودم را بپذيرم يعني ........

اگر بدنم را بيشتر بپذيرم ............

اگر افکار و احساسات خودم را بپذيرم ...........

هفته دوم و سوم : اگر جنسيت خود را بپذيرم ....... اگر شاديهايم را بپذيرم.....

مسئوليت پذيري :

براي آن که احساس شايستگي در زندگي داشته باشيد بايد بتوانيد بر زندگي خود مسلط باشيد . قبول مسئوليت يعني :

- مسئول برآوردن خواسته هاي خودتان هستيد .

- مسئول انتخاب و اعمال خود هستيد .

- مسئول روابط خود با ديگران هستيد .

- مسئول کيفيت بخشيدن به زندگي خود و خوشبختي خود هستيد .

- مشارکت ديگران کمک خوبي است ولي هيچکس براي دستيابي به خواسته هايتان به شما مديون نيست .

- مسئول اولويت بندي زمان خودتان هستيد .

ابراز وجود و قاطعيت داشتن : به معناي احترام به خودمان و ديگران در تمامي زمينه ها . کساني که وابسته هراسناک هستند نمي توانند به بي برنامه گي ها , به فشارهاي ديگران و نمونه هائي از اين قبيل نه بگويند .

کساني که مستقل و با اغتماد به نفس هستند به راحتي در مقابل ترديدها و فشارها نه مي گويند و با قاطعيت و احترام به خود و ديگران اين نه را تکرار مي کنند .

زندگي هدفمند و برنامه مشخص : يعني اگر مي خواهي موفق شوي بايد مصمم , هدفدارباشي و رفتاري قاطعانه داشته باشي . بايد مصمم باشي . نظم و انضباط شخصي يعني به خود فرصت استراحت دادن , تفريح کردن , شاد بودن اما در چهارچوب مشخص و متعادل .

يکپارچگي و هماهنگي : يعني رفتارهاي ما با هدفهايمان و آرزوهايمان با هم هماهنگ باشدودر تضاد نباشد چون تضاد در رفتاروهدفمان آبرويمان را پيش خودمان از بين مي برد و کمتر به خودمان اعتماد مي کنيم .بنابراين کلام و گفتارمان را با نيت و هدفهايمان همخوان نمائيم . از هيچ چيز هراس نداشته باشيم و به خداوند خالق مهربانمان توکل نموده و با برنامه و هدفمند , خودمان را باور کنيم و هر روز اين نکته ها را در ذهنمان مرور کرده و با برنامه ريزي گامهاي محکم و مصمم به سوي آينده روشن برداريم .

اعتماد به نفس خريدني نيست از ديگران گرفتني نيست بلکه هديه اي است در وجودمان که خودمان با دستهاي انديشه مان اين هديه را مي يابيم و آن را با برنامه و هدف واقع بينانه پرورش مي دهيم .

http://www.drmontazeralzohoor.com

 

 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

عزت نفس چیست ؟

 

عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود :

1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانائي فکر کردن . درک کردن . آموختن . انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود .

2- احترام به خود يا داشتن حرمت نفس به معناي ارزش براي خود يعني آن که به خود حق بدهيم که زندگي کنيم و شاد باشيم .

عزت نفس يک نياز اوليه براي انسانهاست . چون فکرکردن لازمه زندگي موفق است و اين انديشه و فکر به ما امکان مي دهد که قدرت تصميم گيري هر انسان بستگي به ميزان عزت نفس او دارد بنابراين نقش عزت نفس در زندگي انسان بسيار مهم وچشمگير مي باشد .

آيا داشتن باور خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا است که هرگز اشتباه نکنيم ؟ خير . خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا است که هر يک از ما ميتوانيم فکرکنيم . قضاوت داشته باشيم و اشتباهات خود را اصلاح کنيم . عزت نفس به اين معناست که بداينم و باور داشته باشيم که مي توانيم آنچه را لازم داريم بياموزيم و با چالشها و مشکلات زندگي برخورد انديشمندانه داشته باشيم .

آيا منظور از احترام به خود اين است که ما کامل و صد درصد بي عيب و نقص هستيم ؟  خير. منظور اين است که از خود مراقبت کنيم و به خود علاقه مند باشيم و خود را شايسته بدانيم و براي غلبه بر مسائل و مشکلات زندگي تلاش کنيم بيماري را بپذيريم و درمان مناسب انجام دهيم .

عزت نفس چه شکلي دارد ؟ آيا مي توان آن را دررفتار افراد مشاهده نمود ؟  عزت نفس در ما وديگران به شکلهاي متفاوتي ظاهر مي شود اما به طورکلي عزت نفس را ميتوان در حالت چهره . رفتار . صحبت و حرکت اشخاص مشاهده کرد . برخورد باز و گشوده با انتقادها .راحتي در پذيرش اشتباهات نمونه هائي از شکل عزت نفس است . کلام و حرکات شخص داراي عزت نفس از کيفيت راحت برخوردار است . به عبارت ديگر طرز کلام و حرکات شخص داراي عزت نفس از کيفيت راحت برخوردار است . به عبارت ديگر طرز کلام و حرکات شخص نشان مي دهد که او در جنگ با خويشتن نيست و با ديگران نيز جنگي ندارد . هماهنگي ميان آنچه شخص مي گويد و انجام مي دهد يعني از خود پنهان نمي شود و با خود در جنگ و ستيز نيست . دروغ . رياکاري و پنهانکاري در افراد داراي عزت نفس سالم وجود ندارد .

چند ويژگي ( خصوصيت ) افراد داراي عزت نفس را نام ببريد ؟ افرادداراي عزت نفس واقع بين هستند . خلاق و نيروي خلاقه خود را بکار مي گيرد و به فراورده هاي ذهن خود توجه کافي دارند ( خود را دست کم از ديگران ) کساني که عزت نفس سالم دارند هرگز از اينکه بگويند « اشتباه کردم » واهمه و ترسي ندارند . اشتباهات خود را واقع بينانه مي پذيرند و براي اصلاح اشتباهات خود تلاش مي کنند . در حالي که کسي که عزت نفس ندارد قبول هر اشتباه را به حساب تحقير شدن خود مي گذارد و دچار احساس گناه .احساس بي کفايتي و شرم و خجالت مي شود . بنابراين اشتباهات خود را به ديگري نسبت مي دهد .

همدردي و همدلي در اشخاصي که از سلامت عزت نفس برخوردارند . فراوان وجود دارد . بدليل پذيرش و اطمينان به خود از ديگران نمي ترسند وبه اعتماد به نفس ديگران نيز احترام مي گذارند . بنابراين روحيه همکاري براي دستيابي به هدفهاي مشترک در افراد داراي عزت نفس سالم فراوان ديده مي شود . جرات ورزي و شهامت ابراز وجود در اين افراد وجود دارد .

وقتي عزت نفس فردي پائين باشد چه نشانه هايي دارد ؟ هنگامي که عزت نفس در شخصي کم است . هراس و ترس از واقعيت در فرد وجود دارد و ترس از حقايق درباره خود و پذيرش خود . ترس از افشا شدن ترس از فروريختن تظاهرها و وانمود ها . ترس از ناکامي . ترس از تحقيرشدن . اين افراد گويا براي ديگران زندگي مي کنند و همواره نگران قضاوتهاي ديگران هستند بنابراين جرات انديشيدن به خود و توانمنديهاي خود را از دست مي دهند . زود تسليم مي شوند وديگران مي توانند به سرعت آنان را دلسرد کنند و حالت انفعال در آنان فراوان ديده مي شود . ترس و هراس از موانع وتصورات منفي از موانع سرراه دستيابي به هدفها از نشانه هاي عزت نفس پائين است .

تعيين کننده ميزان عزت نفس چيست ؟ تعيين کننده اساسي ميزان عزت نفس کاري است که شخص صورت مي دهد و اقداماتي است که در انتخابهاي آگاهانه خود به انجام مي رساند . اراده به معناي آن نيست که بتوانيم هر کاري را که بخواهيم انجام دهيم بلکه اراده نيروي قدرتمندي در زندگي ماست که به توانائي مواجه با مسائل و مشکلات زندگي را مي دهد . انتخاب و گزينش هدفهاي واقع بينانه در زندگي و تمرکز بر آنان از نشانه هاي عزت نفس سالم است . دنبال کردن اين هدفها تا تحقق و دستيابي آنان حاصل انديشه قوي اراده قوي و عزت نفس کافي است .

لازمه زندگي آگاهانه چيست ؟  لازمه زندگي آگاهانه احترام گذاشتن به خود و ديگران . احترام گذاشتن به واقعيت ها . شناخت نيازها . خواسته هاو پذيرش امکانات و واقعيتهاي موجود زندگي هر فرد است . زندگي آگاهانه يعني در برابر حقايق احساس مسئوليت کنيم .يعني اگر من آرزوي خريد لباس يا وسيله جديدي داشته باشم و همزمان ببينم که بايد اجاره خانه ام را بپردازم و در نتيجه پولي براي خريد لباس جديد باقي نماند و خريد لباس را منطقي نمي دانم و موقعيت را و امکانات خود را با حفظ احترام به خود هماهنگ مي کنم . يا اگر بايد تن به يک عمل جراحي و مصرف داروئي بدهم که پزشک معالجم آن را براي سلامت من لازم مي داند به جاي طفره رفتن از درمان و هراس و ترس از واقعيت موجود . با شهامت و آگاهانه به درمان خويش اولويت مي دهم . نا اميدي . دلسردي ترس از روبه رو شدن با واقعيت ها درست نقطه مقابل زندگي آگاهانه هستند .

ويژگيهاي زندگي آگاهانه :

· ذهن پوياست و حالت انفعال ندارد .

· به واقعيتها توجه کنيم و از آنها نگريزيم .

· در لحظه اکنون زندگي کنيم .

· شرايط را با توجه به مشکلات و موانع موجود درک کنيم .

· اشتباهات خود را ببينيم . بپذيريم و آنها را اصلاح کنيم .

· به واقعيتهاي بيروني و دروني توجه کنيم و آنان را متناسب با واقعيتها هماهنگ کنيم . واقعيت هاي دروني احساسات . آرزوها و انگيزه هاي ماست و واقعيتهاي بيروني امکانات واقعي ما در زمينه هاست .

· در مقام گسترش آگاهي خود باشيم و رشد و تعالي را به عنوان راه و روشي هدفمند از زندگي انتخاب کنيم و پذيراي علم و اطلاع جديد باشيم .

· همواره بينديشيم و فکر کنيم که آيا اعمال و رفتار ما با هدفهايمان و امکانات موجودمان همخواني دارند و در اين مسير حرکتها ورفتار خود را هماهنگ کنيم و در صورت نياز اصلاح کنيم .

· روبه رو شدن با واقعيتهاي تهديدکننده را نيز جزئي از زندگي بدانيم .

· بپذيريم که هيچکس کامل نيست . ولي تلاش براي رشد بهتر برايمان همواره کمال و پيشرفت به ارمغان مي آورد .

http://www.drmontazeralzohoor.com

 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اعتماد به نفس تان را افزایش دهید!

ممکن است گاهی اوقات افراد نسبت به خود دربارۀ ظرفیت هایشان، کارشان، شیوۀ حل مشکلات شان و ... دچار تردید شوند.در این صورت چه باید کرد ؟ چاره چیست ؟

 


ممکن است گاهی اوقات افراد نسبت به خود دربارۀ ظرفیت هایشان، کارشان، شیوۀ حل مشکلات شان و ... دچار تردید شوند. اما زمانی که این احساس عدم اعتماد به نفس، تمام ذهن شان را تحت تأثیر قرار می دهد، تبدیل به یک ناتوانی واقعی و جدی می شود.

عدم اطمینان
عدم اعنماد به نفس را نباید با ترس یا خویشتن داری و یا نگرانی و عدم اطمینان، اشتباه گرفت. استرس داشتن قبل از رسیدن به سن بلوغ کاملاً طبیعی است. بالعکس، زمانی که این احساس تبدیل به مشکلی لاینحل می شود، به صورت یک بی قراری عمیق تر بروز پیدا می کند.
عدم اطمینان اغلب با ترس ظاهر می شود، مثلاً ترس از حرف زدن در جمع. بسته به توجه و دقت جمع حاضر این ترس فرق می کند: خصوصاً در محل کار یا در مدرسه، مشکلات بیشتری مشاهده می شود... و البته گاهی اوقات هم در میان خانواده، دوستان و نزدیکان. این احساس عدم اطمینان ممکن است با حس جدی گرفته نشدن، گوش داده نشدن و تحسین نشدن همراه باشد.

نتایج
در یک دورۀ زمانی، ممکن است که یک چرخۀ معیوب شکل بگیرد. فردی که قانع شده نمی تواند موفق شود، از ترس مورد تمسخر قرار گرفتن یا فهمیده نشدن، به خود جرأت تجربه کردن را نمی دهد.
 
در چنین وضعیتی، اطرافیان کم کم عادت می کنند که نظر او را در مورد مسائل جویا نشوند. در نتیجه: فرد احساس بی ارزشی می کند زیرا قطعاً اگر اشخاص مورد درخواست یا سئوال قرار گیرند، احساس مهم بودن نمی کنند. بنابراین فرد دچار خجالت می شود و خود را محصور می کند...
 
از دست دادن اعتماد به نفس ممکن است در برخی موارد منجر به بحران جدی هویت شود، که این بحران مشکلات عمده ای را در مواجهه با زندگی روزانه پدید می آورد. وقتی این مشکل شدید می شود، فرد از ترس عدم موفقیت دیگر مسئولیتی برعهده نمی گیرد. و از آنجایی که فرد نمی خواهد پیش از دیگران کاری را شروع کند، از پیشرفت شغلی هم به خاطر ترس از عدم شایستگی و توانایی سر بازمی زند.

علت این احساس ناامنی چیست؟
مانند بقیۀ موارد روان شناختی، این مشکل هم ریشه در دوران کودکی دارد. مطمئناً عوامل بسیاری در بروز این پدیده نقش دارند، اما یک طرح کلی برای بررسی این مشکل وجود دارد.

به طور مثال، والدین بسیار متوقع فرزندان شان را در معرض ابتلا به حس اضطراب قرار می دهند. نگرانی از عدم توانایی در راضی کردن والدین ممکن است آنها را تضعیف کند و باعث ایجاد حس بی ارزشی شود. بالعکس، اگر والدین بیش از حد حامی فرزندان شان باشند، ممکن است باعث ایجاد احساس ناتوانی در برابر مشکلات ِ زمان بزرگسالی شان شوند.  

بازگشت اعتماد به نفس
مطمئناً تصمیم به تغییر اولین گام در مسیر یک زندگی جدید است. اما بسته به افراد و شخصیت شان، این مسیر ممکن است طولانی تر یا کوتاه تر، دشوارتر یا ساده تر باشد. تغییر وضعیت و خصوصاً چیره شدن بر ترس ها، غالباً نیازمند کار بر روی خویش است که این امر هم به تنهایی ممکن نیست.

هنگامی که از دست دادن اطمینان بسیار شدید نباشد، به تنهایی می توان «مهارش کرد». بعد از شناسایی مشکلات، می توان هر روز با قرار دادن اهداف کوچک، تمرین برای تغییر را شروع کرد. با این حال باید در مواجهه با موانع پیش رو واقع نگر ماند.  

ضمناً می توانید در برخی فعالیت ها مانند تئاتر، رقص، ورزش و... که نیازمند نشان دادن خود است، شرکت کنید.

اما اگر احساس عدم امنیت بسیار شدید است، درمان می تواند مفید باشد. در این درمان باید بر روی نفس کار کرد، این عمل باعث شناسایی دلیل بیماری و در نتیجه چیرگی بر آن می شود. درمان های رفتاری و شناختی، عموماً نتایج خوبی می دهند.  
 
توصیه های ما
اگر واقعاً از حس عدم اطمینان رنج می برید، منتظر نمانید که شرایط برای درمان غیرممکن و دشوار شود.
 
اگر تصمیم گرفته اید که به خود کمک کنید، در انجام توصیه های درمانگرتان شک نکنید. به طور مثال اگر شما برای صحبت کردن در جمع مشکل دارید، ممکن است او از شما بخواهد که در مقابل آیینه بایستید و با خود حرف بزنید. حتماً این کار را انجام دهید، حتی اگر در ابتدا به نظرتان مسخره بیاید!

در صحبت کردن با اطرافیان تان شک نکنید. ممکن است آنها ندانند که شما از این مشکل رنج می برید، به آنها نشان دهید که می توانید همه چیز را در دست بگیرد و با قدرت پردازش تان به خود کمک کنید.
 
تهیه و ترجمه : گروه سلامت سیمرغ
www.seemorgh.com/health
اختصاصی سیمرغ


 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

8 مشکل ناشی از عزت نفس پایین (1)

آیا از لباس پوشیدنتان بدتان می آید یا اینکه فکر می کنید برای آن لباس مناسب نیستید؟ این یعنی عزت نفستان پایین است. خواندن این مقاله را به شما پیشنهاد می کنیم.

 

 

 

 تحقیقات نشان داده که عزت نفس پایین یا تصور بد ذهنی از خود فرد با مشکلاتی همراه است و نوع نگرشتان به کار و روابطتتان را هم تحت تاثیر قرار می دهد.

در این مقاله رایج ترین مشکلات عزت نفس پایین و راه درمان آن را بررسی می کنیم.
نفرت از خود
 
وقتی که از خودتان یا از افکار و کارهایی که انجام می دهید متنفر هستید نشانه عزت نفس پایینتان است. نفرت از خود با احساس خشم، عصبانیت، ناامیدی و نبخشیدن خود برای اشتباهاتی که مرتکب شده اید همراه است. 
 
 * دیالوگ هایی که با خودتان دارید را تغییر دهید.انتقادهای شخصی حس نفرت از خود را افزایش می دهد پس مرحله اول این است که تفکرات منفی که در سرتان است را دور بریزید و به جای آنها به تفکرات منفی تان پاسخ مثبت دهید.چرا منتقد خودتان هستید؟
 
* خودتان را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب شده اید ببخشید.هیچ کس به طور مطلق خوب یا بد نیست. انجام دادن کاری که شما بعد از آن پشیمان می شوید نباید از شما فردی متنفر بسازد همانطور که انجام دادن کارهای خوب از شما یک فرد مقدسی نمی سازد.
 
* با اعتقادات منفی در مورد خودتان مبارزه کنید.این تفکرات منفی شما را به یک فرد طرد شده تبدیل می کند و باعث می شود این حس به دیگران مثلا همسرتان،دوستان و همکارانتان هم منتقل شود.از تغییر دادن تفکراتتان نترسید. این بخشی از زندگی شماست.
 
کمال گرایی
کمال گرایی یکی از جنبه های مخرب عزت نفس پایین است. یک شخص کمال گرا، کسی است که احساس شکست همیشه همراه اوست زیرا موفقیتهای او برایش کافی نیست.

چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
*
انتظارات واقع گرایانه ای برای خودتان درنظر بگیرید.قبل از اینکه برای هدفتان تلاش کنید، مطمئن شوید هدفتان منطقی و قابل کنترل است همچنین به یاد داشته باشید که زندگی به طور کلی پایدار نیست.
 
* به خاطر داشته باشید که تفاوت عمده ای بین شکست خوردن در کاری که انجام می دهید و شخص شکست خورده وجود دارد. نباید نا امید شوید و این دو را با هم اشتباه نگیرید.
 
* از بالا رفتن از طنابی نازک(سختی ها) بپرهیزید. کمال گراها فراموش می کنند که یک تصویر بزرگتری را ببینند و برای موفقیت در آن به خود مغرور شوند. 
 
تصور منفی از اندامتان
تصور منفی از اندامتان به عزت نفس پایین مربوط می شود.این به این معنی است که عزت نفس همه چیز را می تواند تحت تاثیر قرار دهد از چگونگی رفتارتان در ارتباطتان با دیگران تا چگونگی انجام دادن کار در محل کارتان.

 چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
* از مقایسه کردن خودتان با دیگران بپرهیزید زیرا جز ناامنی چیز دیگری برای شما نمی آورد. قبول کنید که افراد با هم فرق می کنند و درضمن بدانید که نقطه قوتتان کجاست؟
 
* به دنبال سلامتتان باشید.یک رژیم سالم و ورزش روزانه نه تنها شما را توانمند می کند بلکه حتی اندورفین های بدنتان را آزاد می کند. اندورفینها هورمونهای خوب و سالم بدن هستند.
 
* مراقب ظاهرتان باشید. افرادی که تصور بدی نسبت به اندامشان دارند تلاششان را متوقف می کنند، و معتقدند که هیچ هدفی نداریم. کارهای مثبت انجام دهید.

 

احساس بی ارزشی
همه ما درمورد تواناییمان در حوزه ای خاص تردید داریم اما حس بی فایده بودن از اینجا ناشی می شود که افراد فکر می کنند ما به اندازه دیگران ارزشمند نیستیم. این نکته بسیار حائز اهمیت است که حس ارزشمند بودن چیزی نیست که توسط دیگران به ما داده شود بلکه چیزی است که ما باید به وسیله آن خودمان را بسازیم.

 چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
*
قبول کنید که ما استعدادهای منحصربه فردی داریم که می توانیم با آنها احساس غرور کنیم و فردی ارزشمند و شایسته باشیم.
 
* درست است که فکر کردن درمورد دیگران خیلی خوب است اما فکر کردن درمورد دیگران نباید به این حس تبدیل شود که آنها بهتر از ما هستند.رفتارهای دیگران را تحسین کنیم اما نه به قیمت از دست دادن خودتان.
 
* کاملا آگاه باشید که این ما هستیم که به دیگران یاد می دهیم چگونه با ما رفتار کنند.تمرین کنید که شما شخصی هستید که نظراتش مانند دیگران ارزشمند است در این صورت عزت نفستان بالا می رود.
 
حساسیت بیش از حد
حساسیت بیش از حد یکی از جنبه های ناراحت کننده عزت نفس پایین است.اگر شما از انتقاد کردن دیگران عصبانی می شوید یا نسبت به هرگونه انتقادی واکنش نشان می دهید باید حساسیت بیش از حدتان را از بین ببرید.
 
 چگونه این مشکل را از خود دور کنیم؟
* به چیزهایی که دیگران می گویند کاملا گوش دهید.با این کار شما قبل از اینکه تصمیم به کاری بگیرید متوجه می شوید انتقادهای دیگران درست است یا خیر.
 
* اگر انتقادی منصفانه نیست بگویید که با آن موافق نیستید.
 
* اگر انتقاد تا حدی درست است به جای آنکه ناراحت شوید آنچه که به شما گفته می شود را یاد بگیرید.انتقاد سازنده انتقادی است که شما بتوانید توسط آن در جهت بهبودتان قدم بردارید.
 
*  پیشرفت کنید. فکر کردن در مورد آنچه که شما را ناراحت کرده زیاد کمک کننده نیست.
 
تهیه و ترجمه : گروه سلامت سیمرغ
اختصاصی سیمرغ

 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

با رعایت این نكات می توانید به آرامش دست یابید

1-   مشكل را نادیده بگیرید و آرام نما باشید!  نادیده گرفتن نیمه ی هشیار، آرامش و آسودگی را باز می گرداند.

2-   گاهی لباس با طرح های كودكانه بپوشید. چنین كاری یادآور روزهای شاد زندگی است.

3-   تفاوت میان فرودست و فرادست، در نگرش ها است. فرادست كار خود را مهم می داند و با خشنودی كه از این طریق فراهم می شود به آرامش دست می یابد.

4-   هنگامی كه بحث و تعارض كار را مشكل می كند، به سادگی از بحث دوری گزینید و آن را به زمانی دیگر موكول كنید  و از آرامشی كه می توانید بدان دست یابید شگفت زده شوید.

5-   یا رنگ صورتی  یا  سبز. هریك از این رنگ ها در دستیابی جان آشفته به آرامش اثری جادویی دارد.

6-   جزئیات جذاب هر لحظه را دریاب، از هر صدا و رنگ نشاط آور شادمان شو، از چنین راهی است كه آرامش فرا می رسد.

7-   در هرجا هستی و به هر جا می روی ، اندكی بر زیبایی آن مكان بیفزا، یا در زیبایی آنجا سهیم باش.

8-   تعارف و خوشامد گویی احساسی نیكو پدید می آورد؛ حالتی كه از احساس مخاطب هم بهتر است.

9-   مجال انتخاب و انجام دادن بسیار است، آن چه انجام شدنی نیست فراموش كن.

11-هر چه بیشتر گذشت داشته باشی، در انجام تمرین های آرام بخش تواناتر خواهی بود. با گذشت بیشتر، تشویش زندگی را كمتر كنی

 

12- خوش خو باشید و با خوی خوش سخن بگویید. خوش خویی بیشتر، آرامش بیشتر.

13- جویای تغییر باشید و از داوری مهراسید. گشاده رو و تن آرام ، تغییر را بپذیرید.

14- در گریستن ، از نظر جسمی و روحی آرامشی است.

15- به هنگام تنش به كاری دیگر بپرداز. جایی بایست كه غالباً نمی ایستی ؛ جایی بنشین كه به عادت نمی نشینی؛ به گونه ای بیندیش كه تاكنون نمی اندیشیدی.

16- به باورهای آیینی خویش بپرداز، بی تردید یكی از آرامش بخش ترین رفتارها، روی آوردن به نیایش و نماز است.

tebyan.net


نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

(توجه)* مشاوره رایگان در زمینه ازدواج*(توجه)

بازدیدکنندگان محترم میتوانند سوالات و مسائل خود را در زمینه ازدواج در قسمت نظرات مطرح نمایند.در اسرع وقت به سوالات آنان پاسخ داده میشود.با تشکر............

 

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 4 اسفند 1398برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گزیده ای از قوانین برایان تریسی

 

 

«برایان تریسی» مشاور و روان‌شناس بزرگ و یکی از معتبرترین مراجع صاحبنظر جهان در زمینه‌ی موفقیت و پیشرفت و همچنین نویسنده‌ی کتاب معروف «قورباغه را بخور» می‌باشد.

«تریسی» در طی ۳۰سال، به ۸۰کشور دنیا سفر کرده است تا دلایل حقیقی این پرسش را بیابد که «چرا وقایع به‌صورتی که هستند، اتفاق می‌افتند؟» او پاسخ‌ها را به‌صورت قوانینی خلاصه کرد که سال‌های زیادی است در دنیا، افراد مختلف با به‌کار گرفتن این اصول و قوانین، به موفقیت و خوشبختی در زندگی خود رسیده‌اند.

آن‌چه در زیر می‌خوانید، خلاصه‌ای از این قانون‌ها می‌باشد.

۱) قانون علت و معلول:

هر چیز به دلیلی رخ‌می‌دهد. برای هر علتی، معلولی هست و برای هر معلولی، علت یا علت‌های به‌خصوصی وجود دارد، چه از آن‌ها اطلاع داشته باشید چه نداشته باشید.

چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد. در زندگی هر کاری را بخواهید، می‌توانید انجام دهید به شرط آن‌که:

- تصمیم بگیرید دقیقا ًچه می‌خواهید.

- همان‌کاری را انجام دهید که کسانی‌که در این راه موفق شده اند، انجام داده‌اند.

۲) قانون ذهن:

همه‌ی علت و معلول‌ها، ذهنی هستند. افکار شما تبدیل به واقعیت می‌شوند. افکار شما آفریننده‌اند. شما تبدیل به همان چیزی می‌شوید که درباره‌ی آن بیش‌تر فکر می‌کنید. همیشه درباره‌ی چیزهایی فکر کنید که به‌طور واقعی طالب آن‌ها هستید و از فکر‌کردن درباره‌ی چیزهایی که خواستار آن‌ها نیستید، اجتناب کنید.

 

۳) قانون عینیت‌یافتن ذهنیات:

دنیای پیرامون شما، تجلی فیزیکی دنیای درون شماست. کار شما در زندگی، این است که زندگی مورد علاقه‌ی خود را در درون خلق کنید. زندگی ایده‌آل خود را با تمام جزئیات آن مجسم کنید و این تصویر ذهنی را تا زمانی‌که در دنیای پیرامون‌تان تحقق پیدا کند، حفظ کنید.

۴) قانون رابطه‌ی مستقیم:

زندگی بیرونی شما، بازتاب زندگی درونی‌تان است. بین طرز فکر و احساسات درونی شما از یک‌طرف و عملکرد و تجارب بیرونی شما از طرف دیگر، رابطه‌ای مستقیم وجود دارد. روابط اجتماعی، وضعیت جسمانی، شرایط مالی و موفقیت اجتماعی شما، بازتاب دنیای درونی‌تان است.

۵) قانون باور:

هر چیزی را که عمیقاً باور داشته باشید، برای‌تان به ‌واقعیت تبدیل می‌شود. شما آن‌چه را که می‌بینید، باور نمی‌کنید بلکه آن‌چیزی را می‌بینید که قبلاً به‌عنوان یک باور انتخاب کرده‌اید. پس باید :

- باورهای محدودکننده‌ای را که مانع موفقیت شما هستند، شناسایی کنید.

- آن‌ها را از بین ببرید.

۶) قانون ارزش‌ها:

نحوه‌ی عملکرد شما، همیشه با زیر‌بنایی‌ترین ارزش‌ها و اعتقادات شما هماهنگ است. ارزش‌هایی که واقعاً به‌ ‌آن‌ها اعتقاد دارید، ادعاهای شما نیست بلکه گفته‌ها، اعمال و انتخاب‌های شما به‌ویژه در هنگام ناراحتی و عصبانیت است.

۷) قانون انگیزه:

هر‌چه می‌گویید یا انجام می‌دهید، از تمایلات درونی، خواسته‌ها و غرایز شما سرچشمه می‌گیرد. این‌کار ممکن است به‌صورت خود‌آگاه یا ناخودآگاه انجام شود.

رمز موفقیت دو چیز است:

- تعیین اهداف و برنامه‌ریزی برای آن‌ها

- مشخص‌کردن انگیزه‌ها

۸) قانون فعالیت ذهن ناخودآگاه:

ناخودآگاه شما موجب می‌شود همه‌ی گفته‌ها و اعمال‌تان، مطابق با الگویی انجام پذیرد که با تصویر ذهنی و باورهای زیر‌بنایی شما هماهنگ است. ذهن ناخودآگاه شما، بسته به این‌که چگونه آن‌را برنامه‌ریزی کنید، می‌تواند شما را به‌پیش ببرد و یا از پیشرفت بازدارد.

۹) قانون انتظارات:

اگر با اعتمادبه‌نفس، انتظار وقوع چیزی را داشته‌ باشید، در جهان پیرامون‌تان، امکان وقوع پیدا می‌کند. شما همیشه هماهنگ با انتظارات‌تان عمل می‌کنید و انتظارات شما، بر رفتار و طرز برخورد اطرافیان‌تان تأثیر می‌گذارد.

۱۰) قانون تمرکز:

هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید، در زندگی واقعیت پیدا می‌کند. هر چیزی‌که روی آن تمرکز کنید و مرتب به ‌آن فکر کنید، در زندگی واقعی شکل می‌گیرد و گسترش پیدا می‌کند. بنابراین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز کنید که در زندگی، واقعاً طالب آن‌ها هستید.

۱۱) قانون عادت:

دست‌کم ۹۵درصد از کارهایی که انجام می‌دهید، از روی عادت است، خواه عادت‌های مفید و خواه عادت‌های مضر. شما می‌توانید عادت‌هایی که موفقیت‌تان را تضمین می‌کند، در خود پرورش دهید؛ به‌ این‌صورت که تا هنگامی‌که رفتار مورد نظر، به‌صورت غیر‌ارادی انجام نشود، تمرین و تکرار آگاهانه و مداوم آن را ادامه دهید.

۱۲) قانون جذب:

شما به‌طور مرتب افکار، ایده‌ها و موفقیت‌هایی را که با افکار غالب شما هماهنگ هستند، به خود جذب می‌کنید؛ خواه افکار منفی و خواه افکار مثبت. شما می‌توانید بهتر از‌ این‌که هستید، باشید. ثروتمند‌تر از اکنون باشید و توانایی‌های بیش‌تری داشته‌ باشید چون می‌توانید افکار غالب خود را تغییر دهید.

۱۳) قانون انتخاب:

زندگی شما، نتیجه‌ی انتخاب‌های شما تا این لحظه است. چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید، کنترل کامل زندگی‌تان و تمامی آن‌چه برای‌تان اتفاق می‌افتد نیز در دست شماست.

۱۴) قانون تفکر مثبت:

برای موفقیت و شادی در تمام جنبه‌های زندگی، تفکر مثبت، امری ضروری است. شیوه‌ی تفکر شما، نشاندهنده‌ی ارزشها، اعتقادات و انتظارات شماست.

۱۵) قانون تغییر:

تغییر، غیرقابل اجتناب است و چون با دانش روزافزون و تکنولوژی رو به پیشرفت هدایت می‌شود، با سرعتی غیرقابل قیاس با گذشته، در حال حرکت است. کار شما این است که استاد تغییر باشید نه قربانی آن.

۱۶) قانون کنترل:

این‌که تا چه حد در مورد خودتان مثبت فکر می‌کنید، بستگی به این دارد که فکر می‌کنید تا چه حد زندگی‌تان را تحت کنترل دارید. سلامتی، شادی و عملکرد عالی، از طریق کنترل کامل افکار، اعمال و شرایط پیرامون‌تان به‌وجود می‌آید.

۱۷) قانون مسؤولیت:

هرجا که هستید و هر‌چه که هستید، به‌خاطر آن است که خودتان این‌طور خواسته‌اید. مسؤولیت کامل آن‌چه که هستید، آن‌چه که به‌دست آورده‌اید و آن‌چه که خواهید شد، بر عهده‌ی خود شماست.

۱۸) قانون پاداش:

عالم در نظم و تعادل کامل به‌سر می‌برد. شما همیشه پاداش کامل اعمال‌تان را می‌گیرید. همیشه از همان دست که می‌دهید، از همان دست هم می‌گیرید. اگر از عالم بیش‌تر دریافت می‌کنید، به‌ این دلیل است که بیش‌تر می‌بخشید.

۱۹) قانون خدمت:

پاداش‌هایی که در زندگی می‌گیرید، با میزان خدمت‌تان به دیگران، رابطه‌ی مستقیم دارد. هر‌چه بیش‌تر برای بهبود زندگی و سعادت دیگران، کار و مطالعه کنید و توانایی‌های خود را افزایش دهید، در عرصه‌های مختلف زندگی خود نیز پیشرفت می‌کنید.

۲۰) قانون تأثیر تلاش:

همه‌ی امیدها، رؤیاها، هدف‌ها و آرمان‌های شما، در گرو سخت‌کوشی شماست. هرچه بیش‌تر تلاش کنید، بخت و اقبال بهتری پیدا می‌کنید. هیچ راه میان‌بری وجود ندارد.

http://www.roozeshadi.com

 

 

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

نقاشی درمانی

 

بسیاری از بیماری‌ها را با استفاده از هنر می‌توان درمان کرد ... 
 همه ما در دوران کودکی نقاشی‌هایی کشیده‌ایم. نقاشی‌ خیلی وقت‌ها ما را به یاد اولین تجربه‌های قلم در دست گرفتنمان می‌اندازد.
بجز عده محدودی که نقاشی را به صورت حرفه‌ای در سنین بزرگسالی دنبال می‌کنند تقریبا نقاشی‌کشیدن برای ما به خاطره‌ای دور تبدیل می‌شود اما آیا می‌دانید نقاشی یکی از ابزارهای هنر درمانی است؟
در واقع هنر درمانی شامل طیف وسیعی از کاربردهای درمانی است که از هنرهای دیداری مانند نقاشی، کلاژ، طراحی و مجسمه‌سازی تشکیل شده‌است. در یک سوی این طیف هنر به عنوان ابزاری از ارتباط غیرکلامی مورد تاکید قرار دارد چون آثار هنری علاوه بر امکان تداعی و تفسیر به درک و حل مشکلات هم کمک می‌کند. در سوی دیگر این طیف، درمان از خود فرآیند هنری ناشی می‌شود.
هنر درمانی یک خدمت تخصصی انسانی است و برپایه دانش رشد انسان و تئوری‌های روانشناختی قرار دارد.
«فرحناز نژادی»، هنر درمانگر در این مورد می‌گوید: سودمندی و موفقیت این روش وابسته به نیرویی است که یک اثر هنری خاص در طول زمان برای حل تعارضات درون فردی و تعارضات بین فرد و جامعه از خود نشان می‌دهد. بنابراین کار هنر درمانگر در حیطه درمان، توضیح و تشریح هنرهای دیداری است که به‌عنوان پلی بین تجارب درونی و بیرونی فرد است. درمانگر با توجه به سن، توانایی و وضعیت درمانجو و دیدگاه خود نوع وسیله هنری را انتخاب می‌کند و روشی را برمی‌گزیند که تاثیر فوری در فرد ایجاد کرده و منجر به رهایی محتویات ناخودآگاه ذهن او شود. در نقاشی درمانی و به‌طور کلی هنر درمانی تکنیک‌های حرفه‌ای یک هنر به هیچ عنوان مورد توجه نیست.
این هنر درمانگر، در ادامه می‌افزاید: هنر درمانی در دو بخش درمان و پیشگیری و بهداشت روان مورد استفاده قرار می‌گیرد. تخلیه هیجانی و رسیدن به آرامش، مواجهه با تعارضات خود، کسب آگاهی، افزایش بینش و سازگاری از اهداف درمانی این روش است. در بخش پیشگیری کاربرد هنر وسیع‌تر شده و شامل آموزش و پرورش کودکان استثنایی و عادی، افزایش اعتمادبه‌نفس در نوجوانان و پیشگیری از پرخاشگری در آنها، آموزش موارد تربیتی، اجتماعی و فرهنگی در جهت رشد شخصیت فردی و اجتماعی و شکل‌گیری هویت کودک و پرورش خلاقیت او می‌شود.
نگاهی به آثار و نقاشی‌های به جای مانده از انسان غارنشین دوران پارینه سنگی و تجریه و تحلیل آنها، به‌وضوح روند تکاملی و سیر رشد روحی و روانی نوع بشر را آشکار کرده و چگونگی برخورد با دغدغه‌های ذهنی و همچنین ترفندهایی برای دستیابی به آرامش روحی را در این تصاویر نشان می‌دهد. بیشتر روانشناسان معتقدند هیچ تحلیلی به‌طور کامل نمی‌تواند همانند تفسیر تصاویر و نقاشی‌ها، تفاوت فکری و خصوصیات روحی افراد را نمایان کند. البته بدیهی است که این کار نیاز به تخصص لازم دارد.
به‌طور کلی همه آثار هنری از جمله نقاشی سرشار از پیام، تمثیل و اشاره است. چرا تخیلات هنری مانند خواب و رویا در اعماق وجود ناخودآگاه انسان، همه تمایلات، روحیات و محتویات درونی و گاه پنهان او را متجلی می‌کند. انسان در نقاشی به کمک تجسم ذهنیات خود، کشمکش‌ها، دلهره‌ها، ناملایمات، کمبودها، ترس، اضطراب و در نهایت آمال و آرزوهای خود را بیان کرده و راهی برای بروز، ارضاء و شاید در برخی مورد مقابله با آنها می‌یابد. مصائب روحی انسان هنگامی که به طریقی بیان، ترسیم و مطرح می‌شود باعث تسکین آلام عاطفی و فشارهای درونی او شده و به نحوی ناخودآگاه این ترس‌ها یا دغدغه‌ها با تجلی در نقاشی، ساخت مجسمه و یا حتی آرایش و رنگ‌آمیزی چهره خود به نوعی زمینه‌ساز ارضای تمایلات و آرزوهای او می‌شود. به همین دلیل به‌طور مثال در نقاشی‌های انسان اولیه او را در حال شکار حیوانات، تقابل با بلایای طبیعی، ساختن سرپناه و... می‌بینیم. ترسیم مظاهر اصلی طبیعت مانند ماه و خورشید و رعد و برق و سیل و توفان و غیره هم هریک به نوعی تداعی کننده بخشی از نیازها و ترس‌های اوست.
کسانی که دارای مشکلات سازشی هستند می‌توانند با تصویرسازی ذهنی و پیاده کردن آن به حل مشکلات و مسائل خود نائل شوند که این امر با کمک یک هنردرمانگر مجرب زودتر به هدف می‌رسد.
کاربرد بالینی هنردرمانی در برگیرنده کودکان و بزرگسالان بستری در بیمارستان‌ها و افراد روان‌پریشی که داوطلبانه در پی مداوای روان‌درمانی هستند، افراد زندانی، عقب‌مانده‌های ذهنی، کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری، زوجین مشکل‌دار، خانواده‌ها و افرادی که علائمی از ناراحتی‌های هیجانی ناشی از بیماری‌های جسمی مانند بیماری‌های مزمن کلیه، سرطان، هموفیلی، آسم، دیابت و مشکلات عصبی دارند، است. جلسات هنر درمانی در گروه‌های کوچک و بزرگ و یا با خانواده‌ها برگزار می‌شود. شیوه و تکنیک‌های متنوعی در هنردرمانی وجود دارد. در هنر درمانی استفاده از هنر واسطه‌ای برای دستیابی به اهداف درمانی مورد توجه قرار می‌گیرد، به‌عنوان مثال می‌توان از نقاشی انگشتی، نقاشی رنگ و روغن و گل که واسطه لمسی محسوب می‌شوند نام برد.
● نقاشی احساسات
برای همه بیماران یا به‌عبارتی مراجعان، هنر درمانی شکلی از تماس و ارتباط غیرکلامی است که از طریق فاصله انداختن بین افکار و احساسات مشکل‌دار نفعی را عاید آنها می‌کند و همچنین به بیماران روان‌پریش کمک می‌کند تا رویا را از واقعیت جدا کنند.
تحقیقات نشان داده‌‌اند وقتی افراد در فعالیت‌هایی شرکت می‌کنند که از آن لذت می‌برند، فاکتورهای فیزیولوژیک آنها مانند فشار خون، ضربان قلب و تنفس آهسته‌تر می‌شود، بنابراین به‌وسیله فعالیت‌ها و ارتباطات هنری می‌توان کنش‌هایی را در فیزیولوژی و بیولوژی فرد فعال کرد، که آن کنش‌ها توان مقابله فرد در برابر بیماری‌ها را بالا برده، روی سیستم ایمنی او تاثیر می‌گذارند. همچنین در بدن ما هورمون‌هایی وجود دارند که روی استرس تاثیر می‌گذارند.
کاهش و ترشح این هورمون‌ها تحت تاثیر شرایط محیط است. در یک محیط بیمارستانی ممکن است فرد دچار استرس و حتی افسردگی شود، یک فعالیت هنری خوب مانند یک بازی هنری و موزیکال می‌تواند تا حدود زیادی در کنترل و کاهش این حالات مفید باشد و نه‌تنها روان را تحت تاثیر خود قرار بدهد بلکه به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم روی جسم هم تاثیر بگذارد.
خلق هنر فرصتی است تا چشم‌ها و دست‌ها با هم تمرین کنند و بین آنها هماهنگی ایجاد شود و مسیرهای عصبی بین دست و مغز تحریک وتهییج شود. شما باید با گل کار کنید، مجسمه بسازید، رنگ را بردارید و روی کاغذ یا بوم بکشید، نمایش اجرا کنید، وارد قصه شوید و همه این فعالیت‌ها انسان را وادار می‌کند، در محیط فعال باشد، در نتیجه ارتباط بیشتری با دیگران خواهد داشت، سطح انرژی‌اش بالا می‌رود و اعتمادی را که برای مقابله و یا پذیرش بیماری لازم دارد، به‌دست می‌آورد.
آمریکا و اروپا در زمینه تاثیر هنردرمانی در درمان اختلالات روانی و رفتاری پژوهش‌های بسیاری انجام داده‌اند. در این کشورها روی تاثیر هنر درمانی در کاهش و درمان انواع بیماری‌های روانی، از اسکیزوفرنی‌ها و افسردگی‌های دوقطبی گرفته تا اضطراب و افسردگی و مشکلات هیستریک و وسواس کار شده‌است. پژوهش‌های زیادی هم در زمینه روانکاوی و تأثیرات مثبت هنردرمانی در درمان بیمارانی که مشکلات آنها (مانند؛ اضطراب‌ها، ترس‌ها، افسردگی‌ها و وسواس‌هایشان) به نوعی دارای زمینه‌های درونی و ناخودآگاه است، انجام شده.
به تازگی هنر درمانی وارد حیطه‌های رفتارگرایی و شناخت‌گرایی هم شده‌است. هنر درمانی در دنیا نه تنها به عنوان روشی برای درمان اختلالات روانی مدنظر است بلکه در درمان و کاهش بیماری‌های جسمی هم مورد توجه قرار می‌گیرد. تحقیقات بیشماری در زمینه تاثیر مثبت هنر درمانی روی بیماران جسمی مانند مبتلایان به اچ.آی.وی و سرطان و کسانی که دچار صدمات مغزی شده‌اند و همچنین بیمارانی با مشکلات عصب شناختی انجام شده‌است.
در دهه‌‌های اخیر بیشتر تمرکز هنردرمانی روی پیشگیری و بالا بردن سطح سلامت و کیفیت زندگی افراد متمرکز شده‌است. در مورد اینکه با هنر درمانی چطور می‌توان، مردم را توانمندتر کرد و توان مقابله آنها را با مسائل احتمالی زندگی افزایش داد، کارهای زیادی انجام شده‌است.
با استفاده از هنردرمانی می‌توان مهارت‌های اجتماعی مردم را افزایش داد. در واقع هنر درمانی هم مثل زمینه‌های پزشکی بیشتر از اینکه توجه خود را به درمان معطوف کند، در مورد پیشگیری و تقویت بهداشت روانی افراد کار می‌کند و درمرحله نخست سعی دارد از طریق توانمندی‌سازی انسان از ابتلا به بیماری‌ها جلوگیری کند و در مرحله بعدی به درمان و کاهش بیماری‌ها بپردازد.

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

جایگاه «عشق» و «آگاهی» در زندگی زناشویی

 
آیا جادوی عشق، بدون دانش همسرداری، می‌تواند زندگی مشترک سعادتمندی را برای همیشه یا طولانی‌مدت تضمین کند؟
عشق واقعی را باید شناخت، ‌آن‌را محترم شمرد و به آن اعتماد کرد. عشق، احساسی بسیار قوی، ‌قدرتمند‌ و سرشار از انرژی فراوان است که هم‌چون آتشی وجود انسان را دربر گرفته و تمام ابعاد زندگی او را تحت تأثیر خود قرار‌می‌دهد. ‌‌

آیا بسیاری از مردم قادر‌ند ‌بین
عشق واقعی، عشق‌‌ کاذب، مجازی و شیفتگی، تفاوت بگذارند و آن‌ها را از هم تمیز دهند؟
عشق و شور زندگی راستین، ‌از درون می‌جوشد؛ آن‌را ‌از درون خود بجویید. عشق به خود، عشق به زندگی و عشق به دیگران، درونی است. عشق واقعی، به‌ انسان کمک می‌کند که زندگی خود را سرشار از شور، نشاط و رضایت کند و به زند‌گی‌اش ‌معنا و مفهوم ‌بخشد. هر‌جا می‌روید و با هرکس که هستید، مهر بدون چشمداشت نثار کنید تا عشق دریافت کنید.

ما عاشق کسانی می‌شویم که
عشق و شور زندگی ما را شعله‌ور می‌سازند. باید دانست که عشق راستین، صبور و بردبار است و ‌‌به‌دنبال شناخت و در طول مدت به‌وجود می‌آید. اما عشق کاذب و کور، لحظه‌ای بوده و در همان دیدارهای اولیه ظاهر می‌شود. ‌افرادی که توان شناخت عشق راستین را ندارند، در‌پی یافتن عشق، به دیگران وابسته می‌شوند و هرگز هیجان، شور و عشق واقعی را لمس نخواهند کرد. بیش‌تر مردم، ‌عشق را نمی‌شناسند و جاذبه‌ی جنسی یا عشق کاذب و کور را با عشق و شور واقعی زندگی اشتباه می‌گیرند؛ عشق هیجانی و احساسی، در قلب جای دارد‌ درحالی‌که جاذبه‌ی جنسی در اندام‌های جنسی قرارمی‌گیرد.‌

‌آیا مشکلات و مسائل ‌زندگی مشترک بدون دانش ‌همسرداری و ‌کسب آگاهی و ‌مهارت‌‌های لازم و رفع دیگر نیازها، فقط با
عشق، قابل حل هستند؟ به عبارت دیگر، ‌اگر پایه و اساس زندگی مشترک شما، بدون آگاهی‌های لازم و رفع دیگر نیازها، فقط ‌عشق باشد ولی شناخت کافی ‌به نیازهای ‌آشکار و پنهان خود و همسرتان نداشته باشید و نتوانید آن نیاز‌‌ها را به‌صورت درست، ارزیابی کرده و برطرف سازید، در طولانی‌مدت، آیا می‌توانید پاسخ‌های مثبتی از همسر خود دریافت کنید‌ و به پایداری و دوام عشق، امید ببندید؟ ‌

‌باورهای عمومی بسیاری از مردم جوامع مختلف این است که: با
عشق است که زن و شوهرها در کنار هم می‌مانند... با عشق است که زوجین همدیگر را خوشبخت می‌کنند... با وجود این همه مشکل، با عشق می‌توان شادمانه زندگی کرد... با عشق است که زن و شوهر یکی می‌شوند... در زندگی زناشویی ایده‌آل، هیچ مشکلی وجود ندارد... در حالی‌که همین باورها و افسانه‌های ازدواج اگر مبنای درستی نداشته باشند، انتظارات غیرواقع‌‌بینانه ایجاد کرده و خود باعث مشکلات فراوان می‌شوند.

فلسفه‌ی اصلی
ازدواج‌های امروزی، علاوه‌بر تداوم نسل، ‌‌رفع نیازهای احساسی و عاطفی، جنسی، مالی، حمایتی، استقلالی و... می‌باشد‌. به‌عبارت ساده، ازدواج و انتخاب همسر به‌منظور تشکیل زندگی مشترک، برای رفع نیازهای فوق‌الذکر زن و مرد صورت‌می‌پذیرد‌. برای رفع این نیازهاست که زن و مرد، ‌به آگاهی و کسب مهارت‌های لازم ‌همسرداری احتیاج ‌دارند. چون مهر، محبت و عشق، گل سرسبد احساس و عاطفه‌ی انسان است، بنابراین وقتی زوج‌ها زندگی مشترک را شروع می‌کنند، هرکدام از دیگری مهر، صمیمیت، وفاداری و عشق بی‌قید و شرط می‌خواهد و هریک به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم انتظار دار‌د دیگر ‌نیازهای آشکار و نهانش‌ نیز توسط همسرش‌ برآورده شود. پرسش این است: «آیا فقط عشق و علاقه می‌تواند جایگزین آگاهی‌ شده و پاسخ‌گوی همه‌ی نیازها باشد؟»
 
ازدواج زمانی موفق به‌حساب می‌آید که اصول همسرداری را بدانیم و آگاه باشیم که با همکاری ‌دوطرف، نیازهای زن توسط شوهر و نیازهای شوهر توسط همسرش برطرف می‌شود و این امر فقط با کسب آگاهی و مهارت‌های لازم و برطرف کردن نیازهای یکدیگر (نیازهای احساسی، عاطفی، جنسی، مالی، حمایتی و استقلالی و...) امکان‌پذیر است. به دختران و پسران به این علت توصیه می‌شود که آگاهی‌های خود را برای همسرداری و زندگی مشترک، هرچه بیش‌تر بالا ببرند تا بتوانند در زندگی زناشویی،‌ ‌به‌ رفع نیازهای خود و همسرشان به‌صورت درست بپردازند و بتوانند همسر و ‌خود را در مسیر ‌آرامش، شادابی، پیشرفت، ترقی و خوشبختی واقعی قرار‌دهند.

هماهنگیِ «
عشق» و «آگاهی» و رفع نیازهاست که به زندگی مشترک شادابی، جذابیت و بالندگی می‌بخشد. مهر، محبت و دلدادگی بدون آگاهی، به‌طور معمول در کوتاه‌مدت، زیبایی و جذابیت‌های خاص‌ خود را دارد‌ ولی برای داشتن زندگی مشترک پرطراوات و غنی در طولانی‌مدت، علاوه‌بر عشق، به دانش و آگاهی همسرداری نیز نیاز مبرم است‌ چراکه عشق، بخشی از نیازهای یک زندگی مشترک موفق را تشکیل می‌دهد و به‌تنهایی نمی‌تواند دیگر نیازهای زناشویی را که بسیار گسترده هم هستند، جواب‌گو باشد. می‌گویند: «عشق و آگاهی (دانش همسرداری)، همانند پیچ و مهره، آجر و ملات، لازم و ملزوم هم بوده و همانند دو بال یک پرنده هستند که بدون یکی، پرواز واقعی امکان‌پذیر نمی‌شود.»

به‌طور معمول
عشق، تحمل مشکلات و موانع را برای انسان آسان می‌سازد و انگیزه‌ای قوی برای رفع آن‌ها می‌شود ‌ولی نمی‌تواند از بروز‌ مسائل و مشکلات، جلوگیری به‌عمل آورد. عشق، منبع قدرت، حرارت و نور زندگی ‌است. عشق، محرک قدرتمندی است که زوج‌ها تشکیل خانواده بدهند، یار و یاور هم باشند و احساس خوشبختی کنند و به آن تداوم بخشند. پرسش این ‌است که با وجود این قدرت فائقه که انسان را به اوج آسمان‌ها می‌برد، اگر زن و مرد عاشق، فاقد دانش کافی و مهارت‌های لازم همسرداری باشند و نتوانند نیازهای خود و همسر را به‌درستی تشخیص داده و ‌برطرف کنند، چگونه می‌توانند در حل مسائل ‌و مشکلات زندگی مشترک و ایجاد روابط مؤثرتر، موفقیت به‌دست آورند و به آن تداوم بخشند؟

‌«که
عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها...»
بیش‌تر
ازدواج‌ها‌ با شور، اشتیاق، مثبت‌اندیشی و مهر و محبت شروع می‌شود و در آغاز زندگی مشترک، زوجین تصور می‌کنند که ازدواج آنان متفاوت از ‌دیگران است،‌ روابط‌شان محکم، قوی و خلال‌ناپذیر است؛ عشق و مهر و محبت‌‌‌شان، جاودانه و مادام‌العمر خواهد بود. در‌واقع شور و اشتیاق و مثبت‌اندیشی، همه‌چیز را در ابتدای امر، زیبا و آسان جلوه می‌دهد ‌و به زوج‌ها کمک می‌کند تا کارها را با احساس خوب و زیبا‌ انجام ‌دهند‌ ‌ولی‌ مشکلات بعدها ظاهر می‌شوند؛ ‌چرا‌که عشق بدون آگاهی، بستر کافی و توانمندی برای حل تمام مشکل‌ها و مسائل زندگی مشترک نیست؛ سوء‌تفاهم‌ها، عدم شناخت‌ها، ناآگاهی‌ها، ‌نبود مهارت‌ها و... ذره‌ذره پایه‌های عشق را متزلزل می‌سازند و تداوم آن‌ها، عشق را به‌آرامی به سوی بی‌تفاوتی، دشمنی و حتی به نفرت و انزجار می‌کشا‌ند.

ارسطو می‌گوید‌: «خودشناسی، آغاز خردمندی است و در عین حال، مشکل‌ترین کارها می‌باشد ولی‌ پند و اندرزدادن به ‌دیگران، ساده‌ترین کارهاست.» ‌‌

یکی از راه‌های شناخت خود و همسر، گفت و شنود سازنده با همسر و داشتن پرسش‌های مثبت از همدیگر است؛ چرا‌که گفت‌وگوهای آرام و سازنده و پرسش‌های مثبت از خود و ‌همسر، زن و مرد را به تفکر و تأمل وامی‌دارد و توجه آنان را به نکته‌های
جالب، ظریف و مثبت ‌زندگی ‌که تاکنون به آن‌ها فکر نکرده ‌و یا از اندیشیدن‌ به آن‌ها واهمه داشته‌اند، جلب می‌کند.

پرسش‌های مثبت از خود و ‌همسر، ‌فکر‌ و توجه ما را به تهیه‌ی پاسخ‌های مثبت جلب می‌کند. تکرار این‌گونه پرسش و پاسخ‌ها، طبق قانون جذب، زن و شوهر ‌را به سوی نکته‌های مثبت و همدلانه‌ی یکدیگر ‌می‌کشاند و همسران را در ایجاد تفاهم بیش‌تر کمک می‌کند، همسران را از سو‌ء‌تفاهم و از رنج کنار هم بودن‌ها نجات می‌دهد و آنان را در مسیر زندگی آرام‌تری قرار‌می‌دهد. گفت و شنود‌های آرام و پرسش‌های مثبت از خود و ‌همسر، باعث می‌شو‌د که مسائل و موارد حاکم بر زندگی مشترک، ‌با مثبت‌اندیشی مورد بررسی قرارگیرند.
 
اگر این پرسش و پاسخ‌ها همواره با ‌شجاعت، صداقت و احترام متقابل همراه باشد، زن و شوهر را در مسیر دست‌یابی ‌به آرامش واقعی‌، کسب رضایت از زندگی مشترک ‌و ‌خوشبختی واقعی قرار‌می‌دهد‌ چرا‌که اگر‌ گفت و شنود، گلایه و شکایت زوجین از هم، درست، مؤثر و مثبت بوده و همراه با چاشنی عشق باشد، همسران به ارزش‌ها و معیارها، نیازها و چگونگی رفع نیازها و ‌تفاوت‌های ‌یکدیگر، آگاهی بهتری‌ می‌یابند‌ و می‌توانند بینش و نگرش خود و همسر‌شان را نسبت به مسائل زندگی زناشویی، آگاهانه یا ناآگاهانه و به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم هدایت ‌کنند و به‌طور کلی نسبت به ویژگی‌ها، ‌نیازها و امیال خود و همسر‌‌ و آن‌چه ‌در این رابطه می‌اندیشند، شناخت بهتری‌ پیدا کنند.
 
با شناخت تفاهم‌ها، تفاوت‌ها و تضادهای موجود بین زن و شوهر‌هاست که همسران، به کمک مهر، ‌محبت و عشق، ویژگی‌های همدیگر را تعدیل و تکمیل می‌کنند و با وجود تفاوت‌های فراوان و اساسی بین زن و مرد، زوجین با آگاهی و به یاری مهر و محبت، می‌توانند تعادل و توازن لازم را بین خواسته‌ها، نیازها و رفع آن‌ها ‌برقرار‌ساخته و خود را در مسیر ایجاد روابط همدلانه و مؤثر و تفاهم بیش‌تر قراردهند.
 
در این شرایط، زن و شوهرها ‌به‌جای سرکوب ‌و پنهان‌ساختن احساس‌ها و نیازهای خود و فرار از بیان آن‌ها که باعث آزار و کشمکش‌های درونی فراوان است، صادقانه به بیان آن‌ها می‌پردازند. به‌عبارت دیگر، با افزایش دانش و آگاهی و کسب مهارت‌ها همراه با چاشنی مهر و محبت است که نکات مشترک، تفاهم‌ها، تضادها، توانمندی‌ها و ضعف‌ها‌ آشکار ‌و کشف می‌شوند و با آن‌ها به‌صورت درست و مثبت برخورد می‌شود و عشق راستین، امکان ظهور یافته، بالنده و غنی

پايگاه اطلاع رساني جالبكده دات كام

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ارزش نفس و ارزش گذاشتن بر دیگران



اعتماد به نفس معمولاً با خودانگاره - توجه و احترام نسبت به خود- اشتباه گرفته می شود. ارزش نفس، بیشتر عملکردی است و به این مربوط است که چطور با خودتان رفتار می کنید نه اینکه چطور درمورد خودتان فکر می کنید.

 

ارزش گذاشتن بر چیزی بیش از مهم پنداشتن آن است. ارزش گذاشتن یعنی دریافتن کیفیات عالی آن چیز و صرف زمان، انرژی و تلاش بسیار برای حفظ آن. بعنوان مثال، اگر یک نقاشی اثر داوینچی داشته باشید، روی زیبایی و طراحی آن تمرکز می کنید نه ترک هایی که روی نقاشی افتاده است و از اینها گذشته، بسیار خوب با آن رفتار می کنید و سعی می کنید که در ایدآل ترین وضعیت دمایی و رطوبتی از آن نگهداری کنید. به همین ترتیب، افرادیکه ارزش نفس دارند، کیفیات عالی خود را می شناسند و سعی می کنند که کیفیات نازل تر خود را نیز ارتقاء دهند و مراقب سلامت، رشد و پیشرفت فیزیکی و فیزیولوژیکی خود هستند.

نکته جالب این است که آنهایی که ارزش نفس دارند، برای دیگران هم ارزش زیادی قائلند. آنها هرچه بیشتر برای دیگران ارزش می گذارند، ارزش نفسشان بیشتر می شود.

بااینکه دیدن این تمایل در خودتان دشوار است اما می توانید این خصوصیت را به خوبی در دیگران مشاهده کنید. وقتی آنها به دیگران ارزش می گذارند، به خودشان بیشتر ارزش می گذارند، یعنی وضعیت سلامتشان را ارتقاء می دهند، کیفیات عالی خود را شناخته و درک می کنند و رشد و توسعه فردی خود را تقویت می نمایند. اما کسانیکه برای دیگران ارزشی قائل نیستند، بر خودشان هم ارزش نمی گذارند و به همین ترتیب سلامتشان رو به زوال می رود، انسانیت خود را تا اندازه ای خدشه دار می کنند، و دیدگاهی باریک بینانه تر و سختگیرانه تر پیدا می کنند که همه اینها بر رشد و توسعه فردی آنها تاثیر منفی بر جای می گذارد.

به عبارت دیگر، وقتی به کسی دیگر ارزش می گذارید، یک وضعیت ارزش را تجربه می کنید-یک حس سرزندگی، معنا و هدف (حس زندگی کردن شما تقویت می شود)-و وقتی به کسی ارزش نمی گذارید، وضعیتی بی ارزش را تجربه می کنید که اهمیت خوب زندگی کردن در آن کمتر می شود.

تشخیص اینکه در یک وضعیت بی ارزش هستید خیلی سخت است چون بی ارزش کردن دیگران نیاز به کمی آدرنالین دارد که یک حس موقتی قدرت و قطعیت را در شما به وجود می آورد. درمقابل، وقتی ارزش نفستان بالا باشد، دیدگاه های دیگران را راحت تر می بینید و می توانید بدون احساس بی ارزش شدن یا بی ارزش کردن دیگران، نظرات خود را ابراز کنید.

بی ارزش کردن دیگران همیشه حس زوال در شما ایجاد می کند چون خودتان باید در یک وضعیت بی ارزش قرار بگیرید تا بتوانید کسی را بی ارزش کنید. به همین خاطر است که وقتی واقعاً حس و حال خوبی دارید، ناراحت کردن دیگران کار سختی است.

فریب بزرگ در بی ارزش کردن دیگران این است که هیچوقت شما را در تماس با مهمترین مسائل درمورد خودتان قرار نمی دهد و در نتیجه هیوقت ارزش نفس برایتان ایجاد نمی شود. برعکس، هدف آن این است که ارزش کسی دیگر را پایینتر از ارزش شا نشان دهد. اگر این عمل کند، هر دوی شما بی ارزش می شوید. اگر عمل نکند، وقتی آن آدرنالین ایجاد شده فروکش کند و بتوانید همه چیز را در بیشتر از یک بعد ببینید، حتی از آن چیزی که در آغاز بودید هم بی ارزش تر می شوید.

در هر دو حالت، ارزش شخصی شما پایین باقی می ماند.

این مسئله وضعیتی از عدم قدرت ایجاد می کند—شما فقط زمانی حس خوبی پیدا می کنید که در مقایسه با آنهایی که بی ارزششان کرده اید، احساس ارزش کنید. نیاز به قدرت موقتی که با بی ارزش کردن دیگران به دست می آید آنقدر تکرار می شود که کم کم تمام زندگیتان را می گیرد.

ارزش گذاشتن بر دیگران علاوه بر اینکه باعث بالا رفتن ارزش نفس می شود، پاداش اجتماعی هم برایتان به دنیال دارد. اینکار حس تقابل و همکاری را افزایش می دهد.

بی ارزش کردن دیگران موجب ایجاد حس تقابل و مقاومت می شود. و بدتر از همه اینکه باعث می شود دنبال چیزی بگردیم که موجب بد کردن روحیه مان می شود. اگر می خواهید ارزش نفستان را بالا ببرید، بهترین  و مطمئن ترین راه ارزش گذاشتن بیشتر به دیگران، انتقاد کمتر از آنها و بی ارزش نکردن آنها است.
 

  منبع : پی سی دانلود


 

نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 30 بهمن 1398برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

سخنان وین دایر

 

• دنیامانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم منوبده....“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“!!

• هرکس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به کسی بزند، بیشترین زیان را خوداز آن خواهد دید، چرا که هرکس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروایخودش مسؤول است.

• به هر کاری که دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.

• تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است.

• درستکارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتا اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.

• برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه کن کنید.

• از مهم ترین کارهایی که به عنوان یک آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست که گهگاه به شادمانی دوران کودکی برگردید. 

• درون تو مشتی گوشت قرمز است که دیدنش تو را با خودت مواجه نمی کند. تو لابلایآن گوشتهای قرمز درونت نیستی. آنجا را نگرد. خودت را در آرزوهایت خواهی یافت.

• اگر مختارید که بین حق به جانب بودن و مهربانی یکی را انتخاب کنید، مهربانی را انتخاب کنید.

• دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو.

 

 

زندگی نامه دکتر وین دایر

نویسنده، روانشناس و سخنران آمریکایی (1940)

`وین والتر دایر` (Wayne Walter Dyer) در دهم می سال ۱۹۴۰ در شهر `دترویت` از توابع ایالت `میشیگان` ایالات متحده به دنیا آمد. 

او بیشتر دوران نوجوانی خود را در پرورشگاه بسر برد و در دوران دبیرستان در `دترویت` به مشاوره می‌پرداخت. وی هم اکنون در دانشگاه `سنت جان` سرگرم کار پژوهش است.

1doost.com

نويسنده: sara | تاريخ: جمعه 29 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آرام باشید ولذت ببرید...(مجموعه شماره9)


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: جمعه 29 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

فنون ريلكس تراپي- آرامش عضلاني(1)


- آرامش عضلاني
_ در اثر ترس و اضطراب و تنش حاصله تنس Tense)) يا انقباض عضلاني ايجاد مي شود. بنابراين براي كاهش ترس و اضطراب مي توان تنش زدايي كنيم يا عضلات را وانهاده كنيم. نهايتاً در قبال آرامش و يا ريلكس تن، آرامش روان نيز ايجاد مي شود.
_ بي حركتي و رهايي عضلات به سرعت مي تواند تنش حاصله و تنس عضلاني را كم كند و اضطراب و تنش هاي فكري را كاهش دهد.
_ براي درك و آگاهي از ريلكس عضلات را در حالت تنس يا انقباض شديدتر قرار مي دهيم تا بعد از رهايي ، هم تفاوت انقباض و ريلكس را درك كنيم و هم به ريلكس عميق تري برسيم.
_ تنس يا انقباض عضلاني در قسمت هاي مختلف ناراحتي هاي متفاوتي را ايجاد مي كند. تنس در گلو و تارهاي صوتي موجب لرزش يا خشن شدن صدا، تنس در عضلات سر موجب سردرد، و تنس در روده ها موجب كوليت يا دل دردهاي عصبي مي شود. بنابراين يك ريلكس عميق مي تواند همزمان تمام تنس يا تنش هاي حاصله را برطرف كند.
_ براي ريلكس عضلاني در پنج مرحله از پاها شروع مي كنيم و بعد دست ها و سر و صورت، عضلات شكم ، كمر و سينه ؛ و در آخرين مرحله به تمرينات مركب به طوري كه چند عضله با هم ريلكس شوند اقدام مي كنيم.
_ براي ريلكس مي توان از تمركز فكر بر روي عضلات استفاده كرد و آنها را شل و كرخت و بي حس كرد و با كنترل ذهني تمام عضلات را از حالت تنس خارج نمود ؛  و از ريلكس تمركزي مي توان در تمام حالات و شرايط استفاده بهينه كرد.
_ وقتي عضلات با تمركز فكري ريلكس مي شوند بدين معنا نيست كه واقعاً عضله شل شده باشد بلكه با تمركز فكر پيام هاي انتقال عصبي را مجهز به كاهش تحريك عصب سمپاتيك مي كند و عضله از حالت تنس حاصله از تنش خارج و به حالت وانهادگي يا ريلكس در مي آيد.

_ مرحله لتارژي  يا موت كاذب از عميق ترين مراحل ريلكس است به طوري كه فرد در اين مرحله كاملاً بي حس مي شود و اگر تيغي به عضلات او بزنيد احساس درد نخواهد كرد. در اين حالت آرامش به حد اعلاي خود مي رسد و شخص در حالت خلسه و از خود بي خود شدن دور از هرگونه اضطراب و تشويش خاطر قرار مي گيرد.
_ بعد از رهايي و شل و كرخت كردن عضلات ممكن است احساس سنگيني در عضلات حس شود و مي توان با تمركز فكر احساس سنگيني را افزود تا حدي كه نتوانيم حركتي كنيم و به مرحله آرامش عميق تر برسيم زيرا ايجاد سنگيني در اوج ريلكس است.
_ در هر وضعيتي اگر خود را سنگين حس كنيد و اگر به طور كلي هميشه آرام و متين و سنگين حركت نماييد از يك آرامش هميشگي برخوردار خواهيد شد.
_ در اثر احساس سنگيني ريتم تنفسي و ضربان قلب نيز آهسته و آرام خواهد شد و اين سنگيني موجب سنگيني و متانت در شخصيت شما نيز خواهد شد.
_ يوگا ورزش روحي است كه مبادرت به تمرين آن موجب تقويت اعصاب و تنظيم و تقويت غدد داخلي و مقاوم شدن روح و ريلكس عضلاني و در نهايت كسب آرامش خواهد شد.
_ براي كسب آرامش از طريق استحمام ابتدا بايد با استفاده از آب گرم تنس عضلاني را كاهش داد و سپس با آب سرد شور و نشاط و تقويت اعصاب را ايجاد نمود ؛ به طور كلي  با استحمام روزانه مي توان به آرامش خوبي رسيد.
_ دستگاه ارتعاش دهنده موجب تحريك عضلات مي شود و احساس شادابي و ريلكس مي كند. با تحريك مداوم عضلات چهره مي توان در حفظ جواني و جلوگيري از چين و چروك صورت اقدام نمود.
_ حمام آفتاب موجب تحريك عضلاني مي شود و ايجاد شور و نشاط مي نمايد و روي دم و بازدم منظم و تقويت اعصاب شديداً مؤثر است ؛ البته ولي آفتاب شديد با تحريكات شديد فرد را عصبي تر نيز مي كند ولي استفاده بهينه از آفتاب شخص را خوش مشرب و اجتماعي مي كند.

http://www.iran4me.com

نويسنده: sara | تاريخ: پنج شنبه 28 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آیا میدانید که...(ریلکس تراپی)

 

در آينده نزديك آموزش علم Relax جهاني خواهد شد
_ آرامش يعني شستشوي رواني از آلودگي هاي دروني
_ براي گريز از بيماري ها به آرامش رو آوريد
_ آرامش خوراك روح است
_ در وضعيت آرامش ، بدن خود با توليد مواد شيميايي ضايعات و جراحات خود را ترميم خواهد كرد.
_ آرامش موجب درمان روح مي شود و درمان روح موجب بهبودي جسم خواهد شد
_ براي خودسازي بايد به آرامش روحي برسيم
_ كنترل رواني جسم و روح با آرامش
_ بدون كسب آرامش انسان از درون پوسيده و منحل مي شود
_ بعد از رسيدن به آرامش روحي ، درد شيرين و گوارا و تسلي روح مي شود
_ آرامش موجب افزايش قدرت خلاقيت و نوآوري مي شود
_ مادر تمام درمان ها آرامش
_ بدون عشق و ايمان به معشوق ازلي و ابدي آرامش نهايي و واقعي كسب نمي شود
_ عشق برترين آرامش
_ خداوند منبع آرامش
_ آرامش زنجيرها و بندهاي رواني را پاره مي كند
_ زندگي با آرامش شيرين و لذت بخش  مي شود
_ چند دقيقه Relax كاراتر از مصرف داروها و مواد شيميايي است
_ شوخي و مزاح و خنده موجب نشاط و شادابي روح و روان و آرامش مي شود
_ كنترل رواني جسم و روح با كسب آرامش ميسّر مي شود
_ Relax بيماران موجب تسريع در درمان مي شود
_ آرامش كودكان موجب رشد رواني و افزايش بازده مفيد آنها مي شود
_ براي به كارگيري حداكثر بازده مفيد بايد با آرامش بر فشارها و استرس غلبه كرد
_ آرامش والدين موجب نشاط و شادابي كودكان مي شود

.................


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

17روش برای عشق ورزیدن به خود

مشاهده می شود که تعداد بسیار زیادی از افراد فاقد قابلیت های لازم به منظور رشد و ارتقای عزت نفس خود هستند، از اینرو بر آن شدیم تا لیستی تهیه نماییم که به واسطه آن راحتتر بتوانید عزت نفس و به مثابه آن علاقه به خود را افزایش دهید. برای داشتن یک زندگی پربار و مملو از روابط موفق، ابتدا باید از خودتان شروع کنید؛ اگر خودتان را دوست نداشته باشید چگونه می توانید دیگران را دوست بدارید؟


انسان ها با گذشت زمان سعی در هموار کردن مسیر تکامل خود دارند. در برهه های مختلف زندگی با افراد بیشماری رابطه برقرار کرده و شکست می خورند. اما علت چیست؟ تصور بر این است که اساس همه ی این جستجوها فقط و فقط بر پایه پر کردن خلاهای احساسی است. این افراد صرفاً به دنبال پر کردن فضاهای خالی وجود خودشان هستند. زمانی که قادر نیستید با شخصیت درونی خود ارتباط برقرار کنید، نباید انتظار داشته باشید که بتوانید با اطرافیانتان ارتباط موفقی پایه ریزی نمایید. دلیل عمده شکست های عاطفی عشق ناکافی افراد نسبت به خودشان است.

اگر شما هم جزء افرادی هستید که دارای اعتماد به نفس پایینی می باشید، باید بدانید که به همان اندازه از عزت نفس پایینی هم برخوردار هستید و این مسئله ثابت می کند که دچار فقدان علاقه فردی به خودتان هستید. درون قلبتان حتی یک ذره مهر و محبت هم برای خودتان باقی نمانده! ذهن شما آنقدر درگیر فکرهای خوار کننده شده که عشق ورزیدن به خودتان را کاری غیر ممکن و غیر طبیعی قلمداد می کنید.

فراموش نکنید که تا وقتی خودتان با اراده ی شخصی تصمیم به انجام کاری نگیرید، نمی توانید انتظار رخ دادن آن را داشته باشید. این مسئله بطور مستقیم مبین قانون جذب می باشد. زمانیکه شما خودتان را دوست ندارید به کائنات می گویید که من بی ارزش هستم و لیاقت عشق و محبت را ندارم و هیچ نتیجه مثبتی از آن من نخواهد بود. با زبان بی زبانی به عالم هستی می گویید که عشق و محبت را به سوی من روانه نساز!

زمانیکه به طور ارادی تصمیم می گیرید خودتان را دوست داشته باشید، آنوقت تبدیل به یک فرد شاد و خوشحال می شوید و به سمت داشتن یک زندگی مفرح و کامل هدایت خواهید شد. اگر خودتان را دوست نداشته باشید از عزت نفس پایینی برخوردار خواهید بود و هیچ گاه نمی توانید استعدادهای بالقوه خود را به فعلیت برسانید.

 

“اگر می خواهید همه شرایط زندگیتان درست شود از عشق ورزیدن به خویشتن شروع کنید”

در واقع هنگامیکه تصمیم می گیرید خودتان را دوست داشته باشید، با این تفکر به خود می گویید: “می خواهم زنده باشم و زندگی کنم”. با بکارگیری این طرز تفکر خود را مسئول اتفاقاتی می کنید که در زندگی برایتان رخ می دهد و دوست دارید از زندگی خود نهایت استفاده را بکنید، از لحظه هایتان لذت برده و بدرخشید.

حال اگر تصمیم گرفته اید که خودتان را دوست داشته باشید، اما نمی دانید که باید از کجا شروع کنید، ما  17 شیوه متفاوت که به شما کمک می کند تا بتوانید بیش از پیش خودتان را دوست داشته باشید و عزت نفس از دست رفته خود را دو باره باز جویید، معرفی می کنیم. ...............


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: پنج شنبه 28 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آنتونی رابینز و داستان موفقیتش

 


آنتونی رابینز Anthony Robbins در سال ۱۹۶۱ در خانواده ای نسبتاً فقیر به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم متوسطه به کارهای گوناگون روی آورد، اما توفیق چندانی نیافت.

 

تونی در سن ۲۲ سالگی در آپارتمان ۴۰ متری محقری، زندگی مجرد فقیرانه ای داشت و به گفته ی خودش، ناچار بود ظرفهای غذای خود را در وان حمام بشوید.

گذشته از گرفتاری های مالی، بر اثر پرخوری و بد خوراکی، بیش از یکصد و بیست کیلوگرم وزن داشت، و به علت چاقی، دچار تنبلی، بی حالی و خواب آلودگی شده بود. اما در عین فقر و فلاکت، رؤیاها و آرزوهای جاه طلبانه ای داشت و در عالم خیال، خود را در قصر زیبایی در ساحل دریا و نزدیک جنگل سرسبزی مجسم می ساخت و برای خود همسری شایسته، اتومبیل گران قیمت و امکاناتی رویایی در نظر می گرفت.

سر انجام مصمم شد که با چاقی خود، مبارزه کند و برای رسیدن به این هدف به مطالعه ی چند کتاب پرداخت، اما مطالب آنها را ضد و نقیص یافت و آنها را دور انداخت. پس از آن، برای کاهش وزن خود، راهی دیگر جست.

به فکر افتاد فردی را که از هر جهت سالم و دارای تناسب اندام باشد، پیدا کند و افکار، اعتقادات، و نحوه  تغذیه او را سرمشق خود قرار دهد. این شیوه، مؤثر واقع شد و توانست در کمتر از دو ماه، بدون استفاده از رژیم غذایی و عمدتاً با شیوه های روانشناسی و کنترل فکر و ذهن، حدود پانزده کیلوگرم از وزن خود را کم کند و با توجه به قامت بلند خود که در حدود دو متر بود، تناسب اندام خود را بدست آورد.

موفقیتی که در زمینه کنترل وزن نصیب او شد، وی را به اندیشه وا داشت که شاید این شیوه را بتوان در هر زمان، هر جا و هر زمینه، در مورد هر کسی بکار گرفت. ابتدا معتقد شد که برای بدست آوردن و حفظ تناسب اندام، در وهله ی اول باید افکار، تصورات، و رفتارهای فردی را که از نظر وزن متناسب است دریابیم. ببینیم آن فرد چه می خورد، چه اندازه ای می خورد و چگونه می خورد. سپس او را سرمشق قرار دهیم و به همان نتیجه برسیم.

پس از آن معتقد شد که ساختمان مغز و اعصاب افراد (بشر)، کم و بیش به هم شبیه است، پس اگر کسی در نقطه ای از دنیا توانسته است کاری بزرگ را به انجام برساند، من هم که دارای مغز و اعصاب مشابه او هستم می توانم عیناً همان کار را انجام دهم و به همان نتیجه برسم، به شرط آن که از همان راهی که او رفته است بروم و طرز تفکر و رفتارم شبیه او باشد...............

 


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

10سوء تعبير از موفقيت

1- بعضي از مردم به خاطر گذشته‌شان، تحصيلاتشان و... موفق نيستند.
هيچ كس نمي‌تواند موفق باشد مگر بخواهد و سپس براي بدست آوردنش بكوشد.

2- افراد موفق اشتباه نمي‌كنند.
آن‌ها هم مثل ما اشتباه مي‌كنند فقط اشتباهشان را تكرار نمي‌كنند.

3- براي موفق شدن بايد 60 (70، 80، 90 و...) ساعت در هفته كار كرد.
موفقيت به «زياد» انجام دادن كاري ربط ندارد، بلكه بيشتر به «درست» انجام دادن آن ربط دارد.

4- فقط اگر قواعد خاصي را اجرا كنيم موفق مي‌شويم.
چه كسي قواعد را به وجود مي‌آورد؟ موقعيت‌ها متفاوتند. گاهي لازم است از قواعد خاصي پيروي كنيم و گاهي نيز بايد قواعد ساخته خودمان را بكار بنديم.

5- اگر كمك بگيريم، اين ديگر موفقيت نيست.
موفقيت به ندرت در تنهايي رخ مي‌دهد. آن‌هايي را كه به موفق شدن تو كمك مي‌كنند، شناسايي كن. تعدادشان كم نيست.

6- بايد خيلي شانس بياوريم تا موفق شويم.
بله، كمي بايد شانس آورد اما بيشتر به كار سخت، دانش و جديت احتياج است.

7- فقط اگر زياد پول درآوريم موفقيم.
پول يكي از نتايج موفقيت است، اما ضامن آن نيست.

8- بايد همه بدانند كه ما موفق هستيم.
شايد با بدست آوردن پول و شهرت بيشتر، افراد بيشتري از كارتان باخبر شوند. اما، حتي اگر شما تنها كسي باشيد كه از اين موضوع باخبريد، هنوز آدم موفقي هستيد.

9- موفقيت، يك هدف است.
موفقيت بعد از رسيدن به اهداف بدست مي‌آيد. وقتي مي‌گويي «مي‌خواهم آدم موفقي شوم» از شما سوال مي‌كنند: «در چه چيزي؟»

10- به محض اين‌كه موفق شويم، گرفتاري‌ها هم تمام مي‌شوند.
شايد فرد موفقي باشي، اما خدا كه نيستي. پستي و بلندي‌ها در پيش‌اند. از موفقيت امروزت لذت ببر، فردا روز ديگري است.

http://tekiegah2.blogfa.com/

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

داستانی آموزنده(سنگتراش)

روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.


در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم!
در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد. این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت. با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود. نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است.

نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آرام باشید ولذت ببرید...(مجموعه شماره8)


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: چهار شنبه 27 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آرام باشید ولذت ببرید...(مجموعه شماره7)


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: سه شنبه 26 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

چگونه مي توانيم از قانون جذب به نحوي بهتر بهره ببريم ؟

قانون جذب به ما مي گويد که در زندگي به همان چيزهايي مي رسيم که بر روي آنها تمرکز مي کنيم و به آن انرژي مي دهيم. چه بخواهيم و چه نخواهيم به هر چيزي که فکر کنيم در زندگي برايمان متجلي خواهد شد.

به عبارت ديگر بر روي هر چيزي که تمرکز کنيم آن را به زندگيمان فرا خوانده ايم.

بيشتر افراد زمانيکه در مورد قانون جذب مطالبي مي شنوند شگفت زده مي شوند. آنها تصور مي کنند که ايجاد حقيقي چيزهايي که در ذهن مجسم مي کنند، کار عجيبي است . "من مي توانم هر کسي که مي خواهم باشم، مي توانم هر کاري که مي خواهم انجام دهم، و به هر چيزي که مي خواهم برسم" واقعاً فوق العاده است. من آمال و آرزوهاي زيادي دارم و تنها کاري که بايد انجام دهم اين است که با فکر کردن به آنها از هستي بخواهم که آنها را دراختيار من بگذارد.

هفته ها مي گذرد و فرد به چيزهايي که خواسته نمي رسد. از خود مي پرسد پس چرا آرزوهايم برآورده نشدند؟ من آنها را در ذهن خود به تصوير کشيدم، پس چرا به آنها نرسيدم؟

اين قانون جذب چه اشکالي پيدا کرده، من آرزوهايم را گفتم ولي عملي شدن آنها را نمي بينم؛ آيا آرزوهايم زياد بودند و يا من نتوانستم آنها را به خوبي سفارش دهم؟

اگر ما يک بار ديگر با دقت بيشتري معناي قانون جذب را بخوانيم مي بينيم که ما هر چيزي را که به آن توجه کرده و بر روي آن تمرکز کنيم به زندگي مان وارد مي شود، چه بخواهيم و چه نخواهيم!

بنابراين چرا بياييم و توجه و انرژي مان را صرف فکر کردن به چيزهايي کنيم که نمي خواهيم در زندگي مان وجود داشته باشند؟ اين کار بي معنايي است.

اما در دنياي واقعي اين اتفاق مي افتد و همه ي ما به چنين مسائلي فکر مي کنيم. به همين دليل است که بعضي وقت ها در زندگي خود با مشکل مواجه مي شويم.

زماني که به دليل و نتيجه ي کارها نگاه مي کنيم، متوجه مي شويم که دليل همان فکر ماست و نتيجه واقعيت زندگي است.

به عنوا مثال فرض کنيد در حال حاضر مقروض هستيد. شما به شدت تمايل داريد که پولدار شده و تمام بدهي هايتان را پرداخت نماييد؛ اما بيش از هر چيز احساس بدبختي مي کنيد و به عدم رضايت خود از زندگي فکر مي کنيد. شايد بدانيد که چه چيزي مي خواهيد و بدانيد که بايد چه چيزهايي را تغيير دهيد، اما همه ي انرژي و توجهتان بر روي جمع کردن پول، کمتر خرج کردن و کاهش صورتحساب ها صرف مي شود!!! تمام انرژي شما بر روي قرض هايتان منعکس مي شود و نمي توانيد توجه کافي بر روي چيزهايي که مي خواهيد داشته باشيد. به همين دليل نمي توانيد سفارش هاي خود را از عالم هستي به درستي بخواهيد.

ما انسان ها گرايش داريم که از ابتدا در نتيجه ي کارهايي که انجام مي دهيم زندگي کنيم. ما معمولاً اثر و نتيجه ي تمام تجربياتي که در زندگي بدست مي آوريم را با خود به دوش مي کشيم. به همين دليل زماني که انرژي خود را صرف نتيجه مي کنيم، قانون جذب هم براي ما همان چيزي را به ارمغان مي آورد که در ذهنمان مي گذشته، درست مانند يک چرخه ي علت و معلولي حقيقي.

به عنوان مثال فردي را تصور کنيد که مدام در مورد بيماري صحبت مي کند. اين امر اصلاً اتفاقي نخواهد بود که او نسبت به ديگران بيشتر مريض شود. همين مطلب در مورد کساني که در روابط ناموفق گرفتار مي شوند نيز تعميم پيدا مي کند. آنقدر به عدم موفقيت خود فکر مي کنند که مدام روابط ناموفق بيشتري در زندگي شان اتفاق مي افتد و مجبور مي شوند که يکي پس از ديگري به روابط آزار دهنده ي خود پايان دهند.

از سوي ديگر مي توان گفت که يک فرد موفق نيز شرايط مشابهي را دارد. او با ديد مثبت به جامعه نگاه مي کند، از نعمت هايي که در زندگي دارد بهرمند مي شود، با شور و اشتياق زياد به زندگي ادامه مي دهد و هر روز چنين تجربه هايي را در زندگي خود تکرار کرده و شادي و رضايت بيشتري را به زندگي خود دعوت مي کند.

اين بدان معنا نيست که افراد موفق در استفاده از قانون جذب خوب عمل مي کنند و مردم ناموفق در استفاده از قانون جذب ناتوان هستند. هر انساني که بتواند فکر کند، خودبه خود اين قابليت را پيدا مي کند که از اين قانون به نفع خود بهره ببرد و نبايد فراموش کرد که همه به طور مساوي از اين قابليت بهرمند هستند. تنها چيزي که سبب ايجاد تفاوت مي شود اين است که برخي به درستي از جذب استفاده نمي کنند؛ تنها کاري که بايد انجام دهيم اين است که ياد بگيريم چگونه مي توانيم از قانون جذب به نحوي بهره ببريم که واقعيت هاي شيرين تري را به زندگي مان بياورد.

براي تغيير شرايط فعلي مي بايست دايره ي فکري خود را تغيير دهيم. براي رسيدن به موفقيت بايد نهال موفقيت را در ذهن خود بکاريم. ايده ي موفقيت بايد در ذهنمان متولد شود، و قصد و نيت رسيدن به آن را در ذهن خود پرورش دهيم. بايد باردار موفقيت شويم.

شگفت انگيز است. تنها کاري که بايد انجام دهم اين است که به عنوان مثال فکر کنم ثروتمند مي شوم و چيزي نخواهد گذشت که او آرزوي من متحقق مي گردد!!!

البته نه به اين سرعت! فکر به تنها کافي نيست تا شما ثروتمند شويد. شما بايد خودتان نيز به سمت چيزهايي که مي خواهيد حرکت کنيد.

موفقيت مي خواهيد؟ بايد به سمت آن حرکت کنيد. عشق مي خواهيد بايد به سمت آن حرکت کنيد. بايد توجه، تمرکز و انرژي خود را به اميالي که داريد بدهيد تا قانون جذب آنها را مرتب و رديف کرده و برايتان متجلي سازد.

اما اگر من تمام انرژي خود را بر روي کار جديدي که به تازگي آغاز کرده ام بگذارم، چه مي شود اگر همه چيز يک مرتبه خراب شود و هيچ چيز درست پيش رود و به نتيجه دلخواهي که مي خواهم نرسم؟ و يا در مسائل عشقي مورد لطف و محبت طرف مقابل قرار نگيرم؟

اين ها افکاري هستند که ما را از پيشروي به سمت جلو باز مي دارند. البته اصلاً اشکالي ندارد که شما طرف منفي قضيه را نيز در نظر بگيريد، اما نبايد اجازه دهيم که افکار منفي خط مشي زندگي مان را برايمان تعيين کنند. ما بايد بدون توجه به مسائل جانبي به سوي روياهايمان پيش برويم. همچنان که جلو مي رويم ممکن است حتي اشتباه کنيم و به موانع غير قابل گذري نيز برخورد کنيم اما اين نحوه برخورد ما با مشلات و سختي ها هستند که ما را به نتيجه نزديک تر مي کنند و سبب مي شوند که سرعتمان نسبت به گذشته بيشتر شود. در مورد شکست چطور؟ شکست چطور مي تواند به ما در موفقيت کمک کند؟

براي شروع ابتدا بايد متوجه شويم که شکست در حقيقت چه معنايي دارد.

خيلي جالب است طريقه ي محاسبه موفقيت هايي که ما خودمان در زندگي بدست مي آوريم و موفقيت هايي که ديگران در زندگي بدست مي آورند را با هم مقايسه کنيم. ما از حساب بانکي، متراژ ملک و املاک، حيطه قدرت، و پولدار بودن به عنوان مقياس موفقيت و شکست استفاده مي کنيم اما به واقع معنا و مفهوم موفقيت حقيقي را به درستي نمي دانيم.

شکست و موفقيت مقياس هايي براي اندازه گيري داشته ها و نداشته ها نيستند، اين دو امر را نمي توان با توجه به اندازه ي مايملک تخمين زد و چيزهايي نيستند که با اندازه گيري و نگاه به آنها بتوان در موردشان قضاوت کرد.

در کتاب ناپلئون هيل با عنوان "چگونه پولدار شويم" او در مورد آقاي "داربي" و داستان "بکن تا ثروتمند شوي" اينطور مي نويسد که: عموي داربي تب طلا مي گيرد و به سرزمين وسترن ها مي آيد تا زمينها را براي يافتن طلا بکند.

او شرط مي بندد و با يک بيل و کلنگ آماده به کار مي شود. کار خيلي سختي بود اما حرص و هوس او براي طلا زياد بود.

پس از هفته ها زحمت و مشقت او رگه هايي از سنگ درخشان را پيدا مي کند. او نياز به ماشين آلاتي داشت که سنگ را از اعماق زمين به سطح بياورند. او به آرامي بر روي حفره هايي که در معدن چال کرده بود، خاک مي ريزد. از همان راهي که آمده بود به خانه اي در ويليامزبورگ، مري لند باز مي گردد و جريان را با اقوام و چند تن از همسايه هايش در ميان مي گذارد و به کمک آنها پول کافي براي خريد ماشين آلات را جمع کرده، دستگاههاي مورد نياز را خريداري مي کنند و به مکان مورد نظر انتقال مي دهند. داربي نيز به همراه عمويش به معدن مي رود و با وي مشغول به کار مي شود. اولين ارابه طلا استخراج مي شود و به کوره ي ذوب انتقال پيدا مي کند. شواهد ثابت مي کردد که آنها دارنده يکي از غني ترين معدن ها در کلرادو هستند! فقط چند ارابه از آن طلا لازم بود که آنها بتوانند تمام بدهي هاي خود را صاف کنند. بعد مابقي سود کلاني را که بدست مي آوردند از آن خودشان بود.

حفاري همين طور پايين تر مي رفت! و اميد خانواده ي داربي نيز همچنان بيشتر و بيشتر مي شد. ناگهان اتفاقي افتاد، رگه ي ايجاد شده از طلا محو شد. آنها به آخر راه رسيده بودند و کوزه ي طلا خالي شده بود. آنها همچنان به حفاري ادامه مي دادند و نااميدانه تلاش مي کردند تا اثري از طلا پيدا کنند، اما فايده نداشت.

نهايتاً تصميم گرفتند که کار را متوقف کنند.

آنها دستگاه هايي را که خريداري کرده بودند تنها به چند دلار به يک خرده فروش فروختند و قطاري گرفتند و به خانه باز گشتند. بعضي از خرده فروش ها احمق هستند اما اين يکي نه. او با يک مهندس معدن مشورت کرد تا نگاهي به معدن بيندازد و يک سري محاسبات آماري انجام دهد. مهندس معتقد بود که پروژه به اين دليل بي نتيجه مانده که مالکين معدن با "خط گسل" آشنا نبودند. محاسبات او نشان مي داد که مي توان آثاري از طلا را تنها 3 متر پايين تر از جايي که داربي ها کنده بودند پيدا کرد. اين مکان دقيقاً همان جايي بود که آنها به طلا رسيدند.

مرد خرده فروش توانست با استخراج طلا به ميليون ها دلار پول برسد؛ فقط به اين دليل که مي دانست قبل از تسليم شدن بايد با يک متخصص مشورت کند.

خوب آيا اين شکست است؟

اگر از نظر داربي ها به اين موضوع نگاه کنيم، مي توانيم بگوييم که اين پروژه شکست خورده چراکه آنها دست از کار کشيدند و رويايشان را فراموش کردند، در حالي که تنها 3 متر با تحقق هدفشان فاصله داشتند؛ اما نمي توان شکست واقعي را در محتواي حقيقي زندگي داربي ها به عنوان مردوديت کامل در نظر گرفت.

مي بينيد که داربي درس موفقيت را از طريق پافشاري در دوره ي کوتاهي از زندگي خود ياد گرفت و آن را در تمام کارهايي که بعدها تصميم به انجام آن گرفت به کار برد؛ و در نهايت داربي در رده  50 نفر اولي در جهان قرار داد که در زمان خود بالاي چندين ميليون دلار در فروش بيمه ي عمر سود کرد.

پس شکست چيست؟

شکست حقيقي عادت به تسليم شدن است. اين در حالي است که عدم توانايي در ايجاد ايده هاي نو و اتخاذ تصميم هاي جديد به عنوان بزرگترين مانع در راه رسيدن به موفقيت محسوب مي شود.

در طول تاريخ در دنياي تجارت و دانش ما از کنار هم قرار دادن اراده و پافشاري به الگوي موفقيت مي رسيم. چند ميليون نفر وجود دارند که در دنيا برشکست شده اند؟ چند بار اديسون و بل آزمايش کردند و شکست خوردند تا به نتيجه اي که دنبالش بودند رسيدند؟

تنها با اشتياق و ايمان است که مي توانيم خود را به نيروي پافشاري تجهيز کنيم. با ايمان است که مي توان قانون جذب را احضار کرد و در اين حالت است که سفر ما به سمت موفقيت تحقق مي يابد.

شما چه قانون جذب را متوجه شويد چه نه، بايد عادت فکر کردن به حقايق را از سر بيرون کنيد. (مگر اينکه حقيقت همان چيزي باشد که مي خواهيد به آن برسيد)

براي ايجاد تغيير و تحول در شرايطتان بايد اراده کنيد، آرزوهايتان را در ذهن به تصوير بکشيد، و با ايمان و اشتياق به سوي آنها گام برداريد.

براي رسيدن به موفقيت بايد ابتدا هدف خود را درک کنيد و بعد به آن ايمان بياوريد.

منبع: پورتال مردمان

نويسنده: sara | تاريخ: سه شنبه 26 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اعتماد به نفس دائمی و آرامش درونی

 

اعتماد به نفس ما در دنیای امروز به دلیل گیر افتادن در رقابت با دیگران هر روزه مورد تهدید قرار میگیرد و آرامش درونی به سبب سرعت زیاد فعالیت های ذهنی و تاثیر شدید محرک های سریع بیرونی به تاراج می رود . انسانی که به سلامت جسم و روان خود اهمیت میدهد ، قبل از هر چیز باید نسبت به حفظ آرامش درونی و کسب اعتماد به نفس و خودباوری حقیقی همت نماید . برای رسیدن به این دو هدف بنیادین و اولیه ، روشی پیشنهاد می شود که طرح مشترک عارفان و روانشناسان است .
1- وجود گرامی خود و دیگران را در دو سطح کاملاً متمایز ، تماشا و بررسی کنید :
هسته دورنی « باطن»     شاخ و برگ بیرونی « ظاهر»

 

 

 


 

هسته درونی خود و دیگران را از ظاهر و شاخ و برگ همواره جدا نگه دارید


ادامه مطلب را از دست ندهید.....

 


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

طبق قانون جذب ما چه کسانی را جذب مکنیم؟

بر اساس قانون جذب ما چه کسانی را جذب می‏کنیم و یا چه کسانی جذب ما می‏شوند؟



هر فردی در زندگی یک سری دوستان خاصی دارد که تقریبا همه آن دوستان، از خصوصیاتی نسبتا شبیه به هم برخوردارند و با به عبارتی دیگرمعمولا طیف دوستان و همنشینان هر شخص، افراد خاصی هستند که خصوصیات اخلاقی نسبتا شبیه هم دارند.

قانون جذب فقط منحصر به اشیا و خواسته‏های مادی و معنوی نیست بلکه در مورد افراد نیز صادق است. یعنی ما تا اندازه‏ای می‏توانیم تعیین کنیم که چه کسی را جذب خواهیم نمود.

طبق یافته‏های دانشمندان، هر کسی دربردارندۀ هاله‏ای از انرژی در اطراف خود است که این هالۀ انرژی به تفکرات فرد بستگی دارد؛  تفکرات مثبت هاله‏های انرژی مثبت و تفکرات منفی هاله‏های انرژی منفی را تولید می‏کنند. پس با توجه به اینکه هاله‏های انرژی در اطراف هر شخصی وجود دارد، مجاورت با افراد مثبت‏اندیش یا منفی‏نگر باعث تاثیر در رفتار ما می‏شود. برای مثال با خود تصور کنید که چرا یک کودک در بغل مادر خود احساسی بسیار خوب دارد؟ یقینا به این دلیل است که مادر با عشق خالص و ناب خود به کودک، انرژی خود را به او منتقل نموده و با بغل کردن کودک، وی را در فضای انرژی مثبت خود قرار می‏دهد. همینطور در مورد هاله‏های انرژی افراد خوب، مثبت نگر و … . و نیز هاله‏های انرژی افراد منفی نیز همینطور است. حتما تابحال همنشینی با افرادی که تفکرات منفی دارند همنشین شده‏اید. قطعا تا چند دقیقه یا ساعت دچار نوعی کاهش انرژی شده و حالت شادابی خود را از دست داده‏اید.

قانون جذب می‏گوید :
هر انرژی تمایل به جذب انرژی همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.

به همین دلیل است که قانون جذب به ما می‏گوید شما بخواهید (به خواستۀ خود فکر کنید) سپس ما با تصور کردن و تلقین به نفس و در واقع با تابش انرژی به هستی، آن چیزی که به آن فکر می‏کرده‏ایم را به شکل پرتراکم خود (یعنی جسم و تجسم یافته) به دست می‏آوریم. این اساس قانون جذب است. همچنین یک قانون در علوم پایه وجود دارد که می‏گوید :

همیشه شکل کم تراکم هر انرژی تمایل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.

در مورد جذب انسانها و اینکه ما چه کسانی را جذب می‏کنیم، نمی‏توان افرادی را که حضورشان در زندگی ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگی ما وارد شده‏اند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسایه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئله‏ای است که تا اندازه‏ای می‏توان در آن به صورت اختیاری عمل نمود.

ما همیشه افرادی را جذب می‏کنیم که مانند ما اندیشیده و نیز رفتاری مانند خودمان دارند اما نه تنها دقیقا شبیه خودمان، بلکه بسیار بیشتر و شدیدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگی خود را سپری می‏کنند. برای مثال اگر ما روزی ۵ بار غیبت کرده و دروغ می‏گوییم، فردی را جذب خواهیم کرد که روزی ۵۰ بار دروغ گفته و غیبت می‏کند. همچنین مثلا اگر ما تا اندازۀ ۲۰ نمره امیدوار به رحمت خدا هستیم، فردی را جذب می‏کنیم که به اندازۀ ۲۰۰ نمره به رحمت خدا اطمینان و یقین دارد.

پس در واقع افرادی را که ما ناخودآگاه جذب می‏کنیم، دقیقا همان بازگشت رفتار خودمان است که به صورت یک انسان در حضورمان ظاهر شده است. همان طور که بزرگان و مشاهیر جهان از قدیم گفته‏اند، انسانها و دوستان در واقع آینۀ رفتار ما هستند و دوستان می‏آیند تا ما خود را بشناسیم و جملاتی از این قبیل.

از طرفی طبق ضرب المثل “موش داخل کاسۀ آدم وسواسی میرود”، همیشه حساسیت بیش از حد به یک مسئله یا امری مهم و یا حتی غیرمهم باعث کشاندن و جذب کردن آن مسئله به سمت خودمان است (به دلیل ترس از به وجود آمدن مسئله). برای مثال ما از مریضی می‏ترسیم و همیشه اولین کسی که مریضی خاصی را می‏گیرد، خودمان هستیم و در مورد جذب انسانها، مثلا ما از افراد دروغگو خیلی بدمان می‏آید و همیشه به خود می‏گوییم “من از آدمهای دروغگو حالم بهم می‏خورد” و بالاخره دوستی می‏یابیم که الهۀ دروغگویی است و یا همیشه با خود می‏گوییم “من از انسانهای خسیس بدمان می‏آید” و در واقع این بد آمدن ناشی از ترسِ گرفتار شدن در دام آنهاست و نتیجتا یک انسان که اصلا شلوارش جیب ندارد (!) نصیب ما می‏شود. پس در قدم اول ما با تفکر منفی و ترس از گرفتارِ انسانهایی با اخلاق ناپسند شدن، در واقع به آنها فکر کرده و با قراردادن آن تفکرات در هالۀ انرژی خودمان، آنها را جذب می‏نماییم.

همچنین یکی دیگر از عواملی که بعضی افراد بد (یا به اصطلاح مریض روحی) جذب ما می‏شوند، سرزنش‏های قبلی است که به دیگران کرده‏ایم (طبق قانون کارما). برای مثال دوست ما همسری دارد که بسیار بداخلاق و خشن است. او را سرزنش کرده و مثلا به او می‏گوییم “توباید در انتخاب همسر بیشتر دقت می‏کردی، این چه همسری است که انتخاب کرده‏ای” و با این کار بومرنگ خود را به سمتی پرتاب می‏کنیم که باعث ناراحتی و دلخوری فرد می‏شود و باید منتظر بازگشت بومرنگ خود باشیم (زندگی بازی بومرنگهاست). چه بسا افرادی که در امر انتخاب دوست و یا همسر بسیار بیشتر از ما دقت کرده‏اند اما باز هم گرفتار نوع مشکل‏دار آن شده‏اند (در راستای امتحان الهی).

البته هیچ کس گناهکار و مسئله‏دار به دنیا نیامده است و آن دوستان و اطرافیان ناجور بوده‏اند که وی را به راه خطا کشانده‏اند، پس طبق گفتۀ لوییزهی، بهتر است فرد گناهکار را مریض بنامیم و بدانیم که یک مریض نیازمند درمان جسمی و روحی است.
چه کنیم تا آدمهای خوبتر را جذب کنیم؟

خیلی راحت است؛ خودمان خوب باشیم، همه را دوست داشته باشیم، به بدیهای افراد فکر نکنیم و اصلا از این نترسیم که نکند فردی با این اخلاق ناپسند نصیب ما شود و یا نکند دوستی با این مشخصات در زندگی ما قدم بگذارد. (همیشه بدانیم که ما آنقدر خوب هستیم که افرادی که شاید مریض باشند از همنشینی با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشینی با افراد مریض فکر هم نکنیم) البته ناگفته نماند که خالق طبیعت به وسیله‏های گوناگون گاهی افراد را امتحان می‏کند که این از دست ما خارج است.

منبع : سخنان استاد حورایی

http://mavara.co

 

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تقدیم به خودم با عشق.....

همه‌مان بارها چنین جملاتی را شنیده‌ایم که «برای تجربه کردن عشق واقعی، باید اول از خودمان شروع کنیم؛ باید اول خودمان را دوست داشته باشیم.» اما در جهانی که بسیاری از عرفا عشق را علت وجودی آن می‌دانند، ما می‌پذیریم و می‌آموزیم که به خانواده، به آشنایان، به خانه‌مان، به شهر و کشورمان، به حیوانات، به طبیعت و به همه چیز عشق بورزیم غیر از خودمان و بالکل یادمان می‌رود که ما هم از جمله اجزای همین عالمیم و سزاوار عشق...
سوءتفاهم نشود؛ عشق به خود با خودخواهی و خودپسندی فرق دارد. عشق به خود یعنی خشنودی از آنچه هستیم، نه اینکه همه چیز را برای خود بخواهیم، آن هم به هزینه دیگران. عشق به خود برای برقراری ارتباط با دیگران ضروری و زمینه‌ساز اعتماد به نفس است. برای داشتن روانی سالم و برای تبدیل شدن به انسانی کامل، باید از عشق به خود شروع کنیم. اینکه بخواهیم خود را کاملا بشناسیم اصلا کار آسانی نیست اما از آن سخت‌تر، یاد گرفتن این مهارت است که چه‌طور خود را دوست داشته باشیم، مخصوصا اگر کودکی سختی را پشت سر گذاشته باشیم اما برای شروع، بد نیست این نکات را به کار ببندید:
● دیگران دوستم دارند چون...
شما چه خصوصیات مثبتی دارید که باعث می‌شود دیگران از شما خوش‌شان بیاید؟ جواب دادن به این سوال شاید برای خودتان سخت باشد، پس بد نیست آن را از اطرافیان‌تان بپرسید. از دوست، همسر، برادر، همکار، پزشک معالج و خلاصه هر کسی که شما را از نزدیک می‌شناسد. از آنها بخواهید به چند خصوصیت دوست‌داشتنی در مورد شما اشاره کنند. سپس، این موارد را به دقت یادداشت و فهرستی از آنها تهیه کنید. این اولین قدم است برای اینکه یاد بگیرید چه‌طور خودتان را دوست داشته باشید. اگر به هر دلیلی نمی‌خواهید چنین حرف‌هایی را مستقیم و چهره به چهره بشنوید، می‌توانید از اطرافیان‌تان خواهش کنید تا مواردی را که به ذهن‌شان می‌رسد برایتان روی کاغذ بیاورند یا حتی مثلا روی پیغام‌گیر تلفن‌تان بگذارند.
خلاصه، فهرست که آماده شد، بارها و بارها آن را بخوانید یا بشنوید حتی اگر فکر می‌کنید یک یا چند تا از این موارد نمی‌تواند در شما وجود داشته باشد، به آن دوست یا هم‌خانواده اعتماد کنید و حرفش را بپذیرید. در شرایط بحرانی، وقتی که افکار آزاردهنده مغزتان را اشغال می‌کند، وقتش است که سراغ آن فهرست بروید تا بدانید چه آدم دوست‌داشتنی‌ای هستید.
● خودم را دوست دارم چون...
حالا وقت آن است که از خودتان بپرسید: «چه چیزهایی در من هست که خودم از آنها خوشم می‌آید و به آن افتخار می‌کنم؟» به این ترتیب، به زودی فهرستی خواهید داشت از آنچه در وجود خود می‌پسندید. با خودتان صادق باشید. از طرف دیگر، سعی نکنید بی‌خود شکسته‌نفسی کنید. کاری هم به افکار منفی که در لحظه تهیه فهرست در مغزتان ظاهر می‌شود و می‌خواهد توی ذوق‌تان بزند نداشته باشید. سعی کنید آنها را کنار بزنید حتی اگر نمی‌توانید خصوصیات مثبت خود را سراغ بگیرید، سعی کنید خصوصیات مثبت دوستان و اطرافیان‌تان را به خاطر بیاورید. بعد، ببینید آیا مواردی از این فهرست در شما هم هست یا نه.
● دفترچه متمایز
حالا که فهرست آماده شد، آنها را در یک دفترچه به‌خصوص یا روی چند کارت یادداشت کنید. این دفترچه باید تا جایی که می‌شود، زیبا و متمایز باشد. چیزی باشد که با اشتیاق به سراغ آن بروید و از دیدنش کیف کنید. حالا هر وقت که افکار منفی به سراغ‌تان آمد و شروع کردید به انتقاد از خودتان، دفترچه زیبای خود را بیرون بیاورید. هر وقت کسی چیزی به شما می‌گوید که افکار منفی را در سرتان به جنب و جوش وادار می‌کند، دفترچه به دادتان خواهد رسید. جدای از این موارد، بد نیست وقت و بی‌وقت، دفترچه خود را بخوانید و فهرست را در ذهن‌تان به جریان بیندازید. شاید اولش احمقانه به نظر برسد اما تداوم این کار اثر فوق‌العاده‌ای دارد. حتما زیاد شنیده‌اید که یک جمله منفی یا تحقیرآمیز که به دفعات خطاب به کودک گفته می‌شود، به مرور زمان در ذهن او نقش می‌بندد و تاثیرش را بالاخره می‌گذارد. پس، حالا وقت آن است که عکس آن رفتار کنید و خطاب به کودک درون خود جملاتی ستایش‌آمیز و در عین حال، واقعی را بگویید تا اثر جادویی‌اش را احساس کنید.
● بهانه‌ای برای ستایش روزانه
ما با این ذهنیت بزرگ می‌شویم که ستایش کردن از خود، کاری خودخواهانه و نادرست است اما اشتباه نکنید. اینکه خود را بابت یکی از خصوصیات مثبت خود بستایید، به معنی خودپسندی و غرور نیست. با این کار، شما به ارزش وجودی خود واقف می‌شوید و آن را تکریم می‌کنید. وقتی ما خودمان را دوست داشته باشیم، شادتریم و می‌توانیم این شادی را به دیگران منتقل کنیم. پس هر روز به یکی از خصوصیات مثبت‌تان یا به کار خوبی که امروز کرده‌اید، فکر کنید. کاری که باعث شده شما یا دیگران حس خوبی پیدا کنید. اصلا هم مهم نیست که این کار چه‌قدر کوچک یا چه‌اندازه بزرگ است. بابت این کار خوبی که کرده‌اید، خودتان را تشویق و ستایش کنید. درست همان طور که اگر یک دوست، کاری مشابه را انجام داده بود او را ستایش می‌کردید.
● شما به جای دوست‌تان
چشمان خود را ببندید و شخصی را که خیلی دوست دارید و مورد اعتمادتان است در نظر مجسم کنید. شخصی را که مطمئن هستید او نیز شما را دوست دارد. به تمام آن خصوصیاتی که در وجود این دوست تحسین می‌کنید، فکر کنید. ببینید که این کار چه‌طور شما را سرشار از روحیه و نشاط می‌کند. حالا برعکس رفتار کنید. خودتان را به عنوان همان دوست در نظر مجسم کنید و با همان عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید. به عشقی که آنها به شما دارند، اعتماد کنید. همان‌طور که یک دوست از روی مهر و رافت به شما نگاه می‌کند، به خودتان نگاه کنید حتی اگر شده این حالت فقط چند ثانیه به طول بینجامد. حالا اجازه بدهید آن عشق در وجودتان جریان پیدا کند، عشقی که شما به عنوان یک رفیق نسبت به خودتان دارید. بگذارید این گرما در شما جاری شود. این حس را به خاطر بسپارید و بعدها هم دوباره به همین شکل آن را در خود بیدار کنید.
● جعبه کوچک خوبی‌های من
هر بار که کسی شما را مخاطب قرار می‌دهد و چیزی درباره شما می‌گوید که از شنیدن آن احساس رضایت می‌کنید، آن را بلافاصله یادداشت کنید یا به ذهن بسپارید و در موقعیتی مناسب آن را جایی بنویسید. بد نیست جعبه کوچکی داشته باشید و برای آن اسمی انتخاب کنید. مثلا: «جعبه کوچک خوبی‌های من.» می‌توانید این جعبه را با سلیقه خود تزیین کنید. وقتی به خانه رسیدید، آن یادداشت را در جعبه بگذارید. دایم از این یادداشت‌ها تهیه کنید و داخل جعبه بریزید و هروقت که نیاز به تجدید قوا داشتید، آنها را بخوانید.
● به خودتان تسلی بدهید
اگر بابت کاری که کرده‌اید یا حرفی که زده‌اید، از خودتان شاکی هستید و دارید خودتان را ملامت می‌کنید، سعی کنید بفهمید این انتقاد واقعا از کجا ناشی می‌شود. منظور یک پاسخ سطحی نیست بلکه باید ببینید ریشه این انتقاد کجا است. آیا از چیزی می‌ترسید؟ آیا احساس ناامنی می‌کنید؟ آیا واقعا فکر می‌کنید کار اشتباهی مرتکب شده‌اید یا این‌که این صداهای انتقادآمیز دارد از گذشته دور و از کودکی شما بلند می‌شود؟ سعی کنید با کودک درون‌تان که دارد آن‌گونه رفتار می‌کند، ارتباط برقرار کنید و دقیقا گوش کنید و ببینید چه می‌گوید و چه می‌خواهد. آن کودک را در آغوش بگیرید و به او اطمینان خاطر بدهید که او کار بدی نکرده و شما همچنان او را دوست دارید.
● عشق از درون شما سرچشمه می‌گیرد
اگر آن طور که باید در دوران کودکی مورد محبت قرار نگرفته‌اید یا خانواده‌ای نامهربان داشته‌اید، چه بسا همچنان در بزرگسالی نیز به دنبال پدر و مادری باشید که نسبت به شما مهر و عطوفت نشان بدهند؛ همان مهر و عطوفتی که در مقام یک کودک از آن محروم مانده‌اید اما این عشق و علاقه‌ای که در کودکی نصیب‌تان نشد، دیگر از طرف والدین متوجه شما نخواهد شد. شاید سخت باشد اما اگر به‌رغم نامهربانی‌ها، تاکنون دوام آورده‌اید و راه خود را در زندگی هموار ساخته‌اید، پس شما قادرید به خودتان به عنوان منبع عشق و عطوفت نگاه کنید و محبتی را که در گذشته از شما دریغ شده، از درون به خودتان برگردانید، با کودک درون خود ارتباط برقرار کنید؛ کودکی که مستحق برخورداری از تمام عشق و عطوفت شما است.
دکتر رضا کیا سالار

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

قانون جذب یا Law of Attraction (نیل به اهداف)

 

قانون جذب یکی از سلسله قوانینی است که بر زندگی ما جاری بوده ولی بسیاری از افراد از آن بی‏خبرند. همانند قانون جاذبه زمین که تا قبل از آنکه نیوتن آنرا کشف کند هیچ کس از آن خبری نداشت اما آن قانون به قوت خود بر طبیعت جاری بود. قانون جذب بر زندگی ما جاری و ساری است چه بدانیم و چه ندانیم، ما از آن استفاده می‏کنیم به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه ولی چه بهتر که آنرا بشناسیم و اهداف خود را طبق این قانون برنامه‏ریزی کنیم.

پیشینیان ما از این قانون در زندگی خود استفاده می‏کرده‏اند بدون آنکه از آن خبری داشته باشند و به صورت ناخودآگاه خواسته‏های خود را برآورده شده می‏دیدند پس ما هم می‏توانیم به راحتی از این قانون در زندگی خود کمک بگیریم.

قانون جذب می‏گوید : هر فکر و نیتی که ما در ذهن و دلمان می‏گذرانیم دارای انرژی است پس ما با فکر کردن و نیت کردن در ذهن و دل، یک پرتو انرژی به کائنات ساتع می‏نماییم که آن انرژی به صورت تجسم یافته به ما بازخواهد گشت و ما در واقع شکل تجسم یافته و مادی آن انرژی (فکر و نیت) را جذب می‏کنیم.

به عبارت ساده تر:

هرآنچه که ما تصور کنیم، آنرا تجسم یاقته (به شکل مادی) خواهیم داشت. (=عینیت یافتن ذهنیات)

و یا هر آنچه که در مورد آن فکر کنیم، آنرا به زندگی خود وارد کرده‏ایم؛ تمرکز بیشتر، ورود آن به زندگی قطعی‏تر.

اما کیفیت شکل تجسم یافتۀ آنچه که ما تصورش را کرده بودیم بستگی به شدت تمرکز و توجه ما به نیت و خواسته‏مان دارد. به عنوان مثال اگر ما خواهان یک عدد دوچرخه هستیم، بسته به میزان توجه ما به خواسته‏مان، یعنی در طول روز دنبال آن بودن و پی آنرا از دوست و آشنا گرفتن، خریدن آن، شکل آنرا ترسیم کردن و خیابانها را با آن دور زدن و تمیز کردن آن و … آنرا به شکل بهتر و کاملتر – یا حتی سریعتر – جذب می‏کنیم.

چگونه جذب کنیم؟

اینکه چگونه می‏توان خواسته‏ها و نیات را با کمک این قانون برآورد و در واقع آنها را جذب کرد خود ساعتها جای بحث و گفتگو توسط افراد متخصص و صابنظر دارد که در این پست به ۴ مورد کلی اشاره می‏شود اما به زودی در پستی با مضمون “چگونه جذب کنیم و هدف گزینی و دستیابی به اهداف” به طور کامل مطرح خواهد شد.

۱ – دقیقا بدانیم چه می‏خواهیم (با جزئیات و مختصات).

۲ – از کائنات خواستۀ خود را بخواهیم.

۳ – چنان رفتار کنیم که گویا هم اکنون و مدتی است که این خواسته برآورده شده است.

۴ – آمادۀ دریافت خواستۀ خود باشیم و خواسته را بحال خود رها کنیم (وابسته نشویم).

چه چیزهایی در روند قانون جذب تاثیرگذارند؟

چندین عامل وجود دارد که بر رویۀ جذب خواسته‏ها و نیات ما تاثیرگذارند و در اینجا به چند مورد آن اشاره می‏نمایم.

۱ – اعتقاد کامل به قانون جذب و قدرت فکر : به این معنا که هر چقدر اعتقاد ما به این قانون عمقی‏تر و شدیدتر باشد، روند نیل به اهداف و خواسته‏ها سریعتر و با کیفیت‏تر بوده و باعث برانگیختن کمک کائنات می‏شویم.

۲ – اعتقاد به اینکه در این هستی هرشخصی و هرچیزی در روند نیل به اهداف و خواسته‏ها به کمک ما می‏آیند : این مسئله خیلی مهم است. وقتی ما بدانیم که از لحظه‏ای که سرمان را از بالشت جدا می‏کنیم تمام هستی منتظر ارادۀ ماست تا به کمکمان بیاید، خیلی بهتر جذب می‏کنیم. اصلا باید مطمئن باشیم که تمام کائنات دوست دارند که ما به خواستۀ مثبتمان برسیم. هیچ چیزی و هیچ شخصی و هیچ جریانی نیست که در جهت مخالف ما حرکت کند. مخالفت‏های سطحی هم در جریان موافق ما هستند. برای مثال حتی کلاغ روی درخت هم به ما کمک می‏کند تا کاغذ آگهی فروش اقساطی دوچرخه را برایمان پایین بیندازد. حتی همسایه‏ای که عمری با او مشاجره داشته‏ایم نیز یک روز دوچرخه‏اش را به خاطر گم کردن کلیدش در خانۀ ما ‏می‏گذارد…

۳ – نیت و هدف ما باید مثبت و در جهتی بوده که به ضرر کائنات نباشد : این قسمت نیاز به توضیح خاصی ندارد ولی برای مثال ما به ندرت خواستۀ دزدی بانک سر کوچه را با کمک قانون جذب طلب می‏کنیم!

۴ – خالق کائنات را فراموش نکنیم : بعضی اوقات ما به شدت مطمئنیم که فقط و فقط باید به خواسته‏ای که مد نظرمان بوده برسیم اما می‏بینیم که خواستۀ خود را به نوعی دیگر دریافت نموده‏ایم. مثلا به جای دوچرخه سه چرخه گیرمان آمد و یا یک موتورسیکلت که این قضیه به صلاح ما شکل خواهد گرفت ( تشخیص خالق کائنات و او که بهتر از هرکسی خیر و شر ما را می‏داند). در مورد این موضوع در پست‏های آینده با عنوان “تغییر شکل خواسته‏ها در قانون جذب” مطلبی خواهم نوشت.

http://www.pourali.net

 

 

نويسنده: sara | تاريخ: یک شنبه 17 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |


چرا برخی می پندارند که یک مامور شهرداری نمی تواند موفق باشد؟ چرا یک شاگرد تنبل نمی تواند موفق باشد؟ آیا فکر می کنید که آن کسی که ورشکست کرده دیگر نمی تواند طعم موفقیت را بچشد؟ به نظر شما کفاشی سر کوچه موفق نیست؟

هر کسی تعبیری از موفقیت در ذهن خود دارد که زندگی وی بر اساس همان تعبیر شکل میگیرد. بسیاری از افراد میپندارند که موفقیت فقط به معنی رسیدن به اوج و نوک قله، در هر رشته ای که هستند است. مثلا در رشتۀ کفاشی کسی موفق است که یک کارخانۀ بزرگ تولید کفش در کشور داشته باشد و یا در رشتۀ سوپرمارکت، کسی موفق است که بزرگترین سوپرمارکت محله را داشته و بصورت شبانه روزی کار کند.

مثالهایی که در بالا اشاره نمودم، نوعی طرز فکر است که متاسفانه در بعضی افراد باعث کاهش سرعت رشد و گاهی باعث یاس و ناامیدی می شود.

در کل از موفقیت تعابیر متفاوتی ارائه شده است و نیز هر کسی تعریفی از این واژه در ذهن خود دارد. اما تعریفی که من خدمتتان معرفی می کنم بدین شرح است : “زندگی نردبانی است بی پایان که هر پلۀ این نردبان نوعی از موفقیت است و هر کدام امتیاز مخصوص خود را دارند.”

شاید گاهی امتیاز پلۀ سوم از امتیاز پلۀ هفتم بیشتر باشد و نیز برعکس. هر رویدادی که در زندگی ما باعث پیشروی و جلو رفتن، حتی به اندازۀ یک قدم نیز شود، نوعی موفقیت است. هر حادثه ای که باعث تحول ما، حتی به اندازۀ یک دست شستن شود، موفقیت است. موفقیت چیزی نیست که بتوان برای آن معیار تعیین کرد. مامور شهرداری اگر بتواند پس از مدتی مسئول مامورین شهرداری محل خود شود، به موفقیت دست پیدا کرده است. کفاشی سرکوچه اگر بتواند یک مغازۀ کمی بزرگتر برای خود دست و پا کند، به موفقیت دست پیدا کرده است و بهمین ترتیب.

این موفقیت ها اگر به صورت زنجیروار به یکدیگر متصل شوند، موفقیتی بزرگ را رقم می زنند. اصلا بگذارید واضح بگویم: از قدیم می گفتند “پول، پول می آورد” اما بهتر است که امروز به جای این عبارت بگوییم “موفقیت، موفقیت می زاید”. زیرا وقتی شما پیشرفت خود را، هرچند کوچک، به عنوان یک موفقیت قلمداد کنید، آنگاه از عملکرد خود راضی شده و بنابر اصول فکری، این موفقیت نوعی تجربۀ مفید را برای شما رقم می زند. این تجربۀ مفید خود بخود باعث می شود که شما بخواهید این تجربه را دوباره تکرار کنید و این چنین زنجیرۀ موفقیت ها رقم می خورد.

تصور کنید وقتی آن کفاش سرکوچه، از اینکه مغازه ای کمی بزرگتر اجاره کرده و کمی کار خود را گسترش داده است، احساس موفقیت کند، سپس از اینکه یک شاگرد برای خود گرفته، احساس موفقیت کند، پس از دو سال که مشتریان او زیاد شدند و مجبور شد مغازه ای بزرگتر تر بگیرد باز هم احساس موفقیت کند، در آخر این کفاش، یک کفاشی بزرگ در حاشیۀ خیابان ولیعصر خواهد زد!

این کفاش هرگز با خود نگفت که ” ای بابا… این کفاشی هم شد شغل؟ من تا آخر عمرم باید کفشهای بوناک مردم رو بدوزم…” و همچنین هرگز با خود اینطور فکر نکرد “من هرگز به محمد آقا کفاش نمی رسم… اون ارث باباش بهش رسید، برای همین پولدار شد…”.

این کفاش همیشه با خود می گفت که “من بالاخره یک روزی بزرگترین کفاشی شهر را خواهم داشت؛ با ۵ نفر کارگر و ۱ نفر آبدارچی، با یک مغازۀ ۵۰ متری که تازه در کنار کفاشی، کیف و کمربند هم تعمیر خواهم کرد (اگر هم سفارش روکش ماشین برایم آمد، قبول می کنم!). نخندید. این همان نقشۀ موفقیت است که در ذهن افراد شکل گرفته و به آنها هرآنچه را که بخواهند می دهد. کسی که نقشۀ موفقیتش فقط در راه رسیدن ارث پدر و پدرزن رقم شکل گرفته و یا کسی که نقشۀ موفقیتش فقط با برنده شدن در قرعه کشی بانک شکل میگیرد، هرگز موفق نخواهد شد.

هر کسی می تواند موفق باشد. حتی گدای سر گوچه. من خودم گدایی را می شناختم که پس از چندین سال مسئول گداهای یک منطقه از شهر شده بود و آنها را سروسامان می داد.

شما خودتان حتما این را تجربه کرده اید. فقط پلۀ اول نیاز به کمی تلاش دارد و مابقی پله ها خودبخود طی می شوند. فقط کافیست که قلق موفقیت به دستتان بیاید. همین که نقشۀ موفقیت را در سرتان داشته باشید و فقط متکی به خودتان باشید. به کمک هیچ کس حساب نکنید و مطمئن مطمئن مطمئن باشید که روزی (دیر یا زود) به همان نقطه ای که می خواهید، می رسید. فقط مطلب مهم این است که رسیدن به آن نقطۀ مورد نظر نیاز به رسیدن به چند ایستگاه دارد. پس آن ایستگاهها را با صبر و حوصله طی کنید. هیچ کس یک شبه به آن هدف مورد نظرش نرسیده است.

موفقیت نسبی است. این شما هستید که موفقیت را معنا میکنید.

http://www.pourali.net

 


نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

فشار روانی و استرس

فشار رواني چيست؟
پاسخ بدن به محركهاي بيروني و دروني فشار رواني ناميده مي شود. رهاسازي بيروني فشار رواني شامل تغيير شغل، نقل مكان به يك شهر جديد، ازدواج ، مرگ شخص محبوب و وجود يك بيماري در خانواده مي باشد. حوادث شادي آور به همان اندازه غمبار مي تواند فشارزا باشند) . محركهاي دروني شامي ناراحتي جسماني و يا رواني است
ويژگي شخصيتي ، از قبيل نياز به بي نقص گرايي يا بدست آوردن رضايت ديگران، نيز مي توانند فشارآفرين باشند. فشار رواني مي تواند هم واكنش هاي مثبت و هم منفي ايجاد كند. به عنوان نمونه، شايد به دليل احساس بي كفايتي ، ميل به بي نقص بودن داشته باشيد و در نتيجه فشار دائمي كه بر خورد وارد مي كنيد در نهايت به ضرر خودتان تمامي مي شود. از سوي ديگر، ممكن است شما فشار را به صورت مثبت تجربه كنيد و در نتيجه به شدت برانگيخته شده و مولد باشيد و بتوانيد بيش از آنچه كه در شرايط معمولي مي توانستيد، موفقيت بدست آوريد
چرا فشار رواني آسيب رسان است؟
فشار چه مثبت باشد و چه منفي، واكنش هاي جسماني ايجاد مي كند. بدن هورمونها و مواد شيميايي كه كاركرد قلب, ريه ها وعضلات و ساير اندامها را تشديد مي كنند، ترشح مي كند. اين پاسخ ممكن است حالت دفاعي داشته باشد و شما را قادر كند كه مثلاً از يك ماشين بي احتياط فرار كنيد . وقتي دوباره احساس ايمني كرديد، تغييرات بدني مذكور ناپديد مي شوند. بهرحال، اگر فشار رواني براي يك دوره طولاني تداوم يابد ، هورمونها نيز بطور مرتب ترشح كرده و بدن شما را تحريك خواهد كرد، در نهايت اين تبادل بين روان و بدن موجب فرسايش مي گردد
اگر در حال فشار رواني زياد باشم بدنم چگونه آن را به من اطلاع مي دهد؟ وقتي بدنتان براي يك دوره زماني زياد تحت فشار رواني و تحريك باشد ، با استفاده از نشانه هاي پريشاني كه در زير مي آيند به شما هشدار خواهد داد
تنش
افزايش ضربان قلب
تحريك پذيري
بي خوابي
درد گردن يا پشت
خستگي
سر درد
ناراحتي معدي
يبوست / تكرر ادرار
افزايش يا كاهش اشتها
افزايش مصرف مواد (از قبيل سيگار، الكل ، كافئين و داروها)
اين علائم نشان مي دهند كه شما بايد سبك زندگي و علائق فشارآلود خود را ارزيابي كنيد. فشار رواني طولاني توانايي لذت بردن شما از زندگي را مختل كرده و بيماري جسماني و يا عاطفي ايجاد مي كند. بيماريهايي كه با فشار رواني مرتبط هستند (اما ضرورتاً ناشي از آن نيستند) عبارتنداز: زخم معده، اختلال روده، تحريك پذيري، فشارخون بالا، سردردهاي ميگرني و درد پشت يا گردن
اگر علايم هشدار يا بيماريهاي مرتبط با فشار رواني تداوم يافتند با يك متخصص طبي يا بهداشت رواني مشورت كنيد. همچنين با استفاده از خطوط راهنماي زير مي توانيد تا حدي بهبود يابيد
چگونه مي توانم سطح فشار رواني خود را ارزيابي كنم؟ خيلي از مردم نمي دانند كه غييرات عاطفي كوچك ناشي از فشار رواني هستند. سئوالات خود ارزيابي زير به شما كمك مي كند تا نشانه هاي فشار رواني را در زندگي خود پيدا كنيد
آيا آرام بودن و شوخي كردن برايتان ممكن است؟
آيا براحتي تحريك پذير مي گرديد؟
آيا خوابيدن در شب برايتان مشكل است؟
آيا احساس مي كنيد كه مسئوليت هايتان سنگين است؟
آيا علائم جسماني فشار رواني را تجربه مي كنيد (از قبيل معده تحريك پذير)_
آيا علاقه خود به روابط اجتماعي را از دست داده ايد؟
آيا در تمركز بر تكاليف دانشگاه يا انجام با كفايت كارها دچار ناتواني هستيد؟
آيا ميل شما به مصرف سيگار يا داروها افزايش يافته است؟
اگر شما به 4 سئوال از 8 سئوال فوق جواب مثبت بدهيد، در آن صورت لازم است كه راهبردهاي ذكر شده در زير را جهت مقابله با فشار رواني اضافي تان مورد استفاده قرار دهيد
راهبردهاي مقابله اي معمول
ورزش جسماني فعال – ورزش منظم به كاهش تنش عضلاني كمك كرده و احساس سلامتي را ارتقا مي دهد. تنش جسماني ناشي از نگراني نيز امكان دارد توسط ورزش كاهش يابد . ماساژ نيز همين اثرات را ايجاد مي كند
محدود كردن وظايف كاري و فعاليت هاي خارج از برنامه درسي – گفتن (نه) به درخواستهاي افراطي كارفرما و نيز داشتن زمان استراحت مي تواند فشار رواني را به حداقل برساند
خانواده، دوستان، گروههاي اجتماعي – نظامهاي حمايتي دوست داشتني به مواجهه با حوادث فشارزا كمك مي كند
تعطيلات يا (زمان بازي) – طرح ريزي براي داشتن زمانهاي فراغت كوتاه (يا تعطيلات طولاني تر) جهت آرامش دادن به خودتان در دوره هاي اوج فشار رواني بسيار حائز اهميت است
سرگرمي ها: برا ي خودتان سرگرمي هايي را پيدا كنيد و تا پايان يافتن تاثيرات فشار رواني انرژي و توجه خود را به آن معطوف سازيد
مذهب – عبادت مي تواند تاثير آرا م كننده بر بدنتان داشته باشد
مشاوره – صحبت با يك مشاور برا ي تشخيص مشكلات توليد كننده فشار رواني و شكستن الگوهاي منفي تحريك كه موجب فشار مي شوند، مفيد است
روشهاي ايجاد آرامش – شركت در كارگاههاي آموزشي اداره فشار رواني و آرام كردن تنشها، روشهاي موثر اداره كردن فشار رواني را به شما ياد مي دهد
تمرين زير خيلي ساده بوده و مي تواند در شما ايجاد آرامش نمايد. روزي دوبار آن را انجام دهيد ترجيحاً قبل از صبحانه و بعد از شام
رهايي از فشار رواني
به طور راحت بنشينيد
چشمانتان را ببنديد
تمام عضلات خود را به صورت عميق آرام كنيد و حالت آرامش را حفظ كنيد
از طريق بيني نفس بكشيد . به موازات بيرون دادن نفس، در مورد كيفيت تنفس تان فكر كنيد و واژه اي (مثلاً عدد يك) را بصورت آرام براي خود تكرار كنيد. از طريق تمركز بر تكرار واژه ، جلوي حواسپرتي توسط افكار مختل كننده را بگيريد
اين عمل را 10 الي 20 دقيقه ادامه دهيد. بعد از انجام تمرين مذكور، خيلي سريع بلند نشويد و با چشمان باز چند دقيقه بنشينيد

مترجم:مجيد محمود عليلو

http://www.modiryar.com/

نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 16 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مجموعه شماره هفت از زیباترین گل های رز

برای دیدن تصاویر بیشتر بروی ادامه مطلب کلیک کنید.


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 16 بهمن 1398برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مجموعه شماره شش از زیباترین گل های رز

برای دیدن تصاویر بیشتر بروی ادامه مطلب کلیک کنید.


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

آرام باشید ولذت ببرید...(مجموعه شماره6)

برای دیدن تصاویر بیشتر بر روی ادامه مطلب کلیک کنید.


ادامه مطلب
نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 16 بهمن 1384برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

هنر درمانی(Art Therapy)

هنر درمانی رشته ای است که در آن با خلق یا مشاهده یك اثر هنری از طریق دریافت و بیان احساسات شخص ، برای كمك به او استفاده می شود. بر خلاف هنر كه تنها به منظور خلق اثر هنری انجام می شود ، تمركز هنر درمانی ( كه بطور معمول شامل نقاشی ، سفالگری ، كار با زغال ، مداد رنگی و مواد مشابه است) بر فرایند خلق یك اثر هنری می باشد و فعالیتهای مقدماتی به كار گرفته شده برای درمان ، به خلق اثر و نتیجه حاصل از آن ترجیح داده می شود. در این رشته، ممكن است یك قطعه هنری هیچگاه به پایان نرسد.
یك هنر درمانگر بر این باور است كه عمل انجام شده در راه خلق یك اثر هنری ، مجموعه ای از فعالیتهای داخلی را در جهت شركت دادن ابعاد فیزیكی ، احساسی و معنوی درمان راه اندازی می كند. برای افرادی كه قادر به ایجاد یك كار هنری نیستند ، رفتن به موزه و یا نگاه كردن به كتابهای هنری نیز می تواند مفید باشد. بدون شک ، نگاه كردن به آثار هنری باعث نیروبخشی از نظر معنوی و افزایش آرامش می شود.


● تاریخچه هنر درمانی چیست؟ 
با وجود اینكه مردم همیشه احساسات خود را از یك اثر هنری بیان كرده اند ، هنر درمانی به عنوان یك شغل و رشته درمانی، از سال  ۱۹۳۰  بوجود آمد. از جمله حوزه هایی كه در حال حاضر در بسیاری از اوقات از هنر درمانی به عنوان بخشی از درمان استفاده می شود ،روانشناسی ( کاربرد هنر برای آشكار كردن احساسات نهفته ) و درمان فیزیكی (كمك به اعتماد به نفس و توانبخشی) است  .
روانشناسان كودك و پزشكان خانواده ، اغلب به علت اینكه كودكان برای بیان احساسات توسط کلمات شرایط سختی را تحمل می كنند ، از هنر درمانی استفاده می نمایند . این رشته همچنین یک جزء حیاتی از فعالیتهایی است كه در بسیاری از شیرخوارگاهها و آسایشگاهها یا در موارد نیاز به پرستاری طولانی مدت ، مورد استفاده قرار می گیرد.
● هنر درمانی چگونه تاثیر می كند ؟ 
هنر درمانی از طرق مختلف به درمان كمك می كند. نخست اینكه كیفیت زیبایی شناختی كارهای هنری می تواند خلق ، نشاط ،عزت نفس و آگاهی شخصی بیمار را بهبود بخشد . ثانیا ، تحقیقات نشان داده است كه وقتی افراد در فعالیتهایی كه از آن لذت می برند عمیقا درگیر می شوند ، فاکتورهای فیزیولوژیک مانند ضربان قلب ، فشار خون و تنفس آهسته می شود . به علاوه خلق هنر فرصتی است تا چشمها و دستها با هم تمرین كنند ، بین آنها هماهنگی ایجاد شود و مسیرهای عصبی بین دست و مغز تحریك و تهییج گردد  .
از آنجا که هنر درمانی زبانی به غیر از الفاظ دارد، معمولا در مواقعی استفاده می شود كه بیماران با مشكلات فیزیكی و احساسی مواجهند و بیان بیم و امیدها برایشان دشوار است یا نمی توانند براحتی در مورد عصبی بودن و احساسات پیچیده خود صحبت كنند .خلق اثر هنری به افراد كمك می كند تا طرز تفكر و احساسی را كه معمولا توسط ضمیر نیمه خود آگاه پنهان می شود ، در دسترس قرار دهند  .
● از هنر درمانی چه توقعی می توانید داشته باشید ؟ 
یك هنر درمانگر معمولا كار خود را با كمك به تیم پزشكان انجام می دهد . جلسه هنر درمانی می تواند به صورت انفرادی و یا در قالب یک گروه كوچك انجام شود. جلسه درمانی برای افراد بالغ معمولا یك یا دو ساعت خواهد بود ولی برای كودكان و افراد مسن ممكن است كمتر باشد. یك درمانگر ،معمولا مطالب مورد بحث و ابزار مورد نیاز را آماده می كند ، مكان راحتی را در نظر می گیرد و یك موسیقی آرام نیز به عنوان زمینه به محیط درمان اضافه می کند  .
زمان برای برنامه ریزی ، اجرا ، بازتاب كار و بحث و گفتگو در مورد كار نیز در جلسه لحاظ می شود. قبل از آغاز جلسه درمان ، درمانگر ممكن است از مراجع بخواهد که در مورد علت تمایل به انجام این درمان توضیح دهد تا بدین ترتیب اهداف او بهتر مشخص شود . یك جلسه یا كارگاه علمی آخر هفته ممكن است همه آن چیزی باشد كه مراجع نیاز دارد. گاهی نیز جلسات منظم با درمانگر برای مدت شش ماه یا بیشتر ادامه پیدا می کند  .
● مزایای درمان با روش هنر درمانی چیست ؟ 
از نظر هنر درمانگران ، خلق اثر به تنهایی می تواند به طور طبیعی دارای مزایایی باشد. فرایند خلق اثر با بهبود بخشیدن به احساسات ، عزت نفس و اعتماد به نفس را تقویت می كند  .
كاهش استرس نیز یكی از مزایای مهم آن است .تحقیقات نشان می دهد كه سركوب احساسات قوی می تواند به ایجاد استرس منتهی شود و این استرس قادر است علائم بیماری را تشدید كند. با توجه به اینكه هنر درمانی كمك می كند كه مردم به ضمیر ناخودآگاه دسترسی داشته باشند و احساسات محصور شده خود را رها سازند ، این درمان برای آنها كه از فشار روانی و بیماریهای ناشی از آن رنج می برند ،بسیار مفید می باشد.
هنر درمانی همچنین برای درمان مشكلات رفتاری استفاده می شود و اغلب به عنوان یك درمان فرعی ،به روان درمانی خدمت می كند. این درمان بسیاری از اوقات در قالب برنامه درمانهای روانشناختی برای سوء استعمال دارو و الكل استفاده می شود.
هنر درمانی برای بهبود بیماران از ضربه های شدید روانی و آسیبهای جدی ، اغلب به صورت جزئی مفید بوده است. همچنین هنر درمانی می تواند راهی برای ثبت و درک بهتر از تفكر و احساسات افرادی كه بیماریهای مزمنی مانند پاركینسون و آلزایمر دارند ، ارائه دهد 
● چگونه می توانیم یك هنردرمانگر پیدا كنیم ؟ 
درمانگر هم به صورت مستقل و هم به صورت عضوی از تیم درمان كه ممكن است شامل درمانگر مقدماتی ، روانشناس ، روانپزشك و مشاور توانبخشی باشد ، عمل می كند. شما باید با تعدادی از درمانگران دیدار كنید تا اطمینان حاصل كنید كه با شخصی که نهایتا به عنوان درمانگر انتخاب می كنید راحت می باشید.
درمانگر شما علاوه بر اینكه باید در هنر آموزش دیده باشد ، همچنین باید دارای گواهینامه هنر درمانی نیز باشد.
انجمن هنر درمانی آمریكا  (AATA) تاکید می كند كه یک هنر درمانگر باید شرایط زیر را دارا باشد:
۱) درجه لیسانس با حداقل تحصیل  ۱۵  ترم تحصیلی در كارگاه هنری و  ۱۲  ترم در روانشناسی.
۲) درجه استادی در هنر درمانی 
۳) یك سال سابقه كار پیش از فارغ التحصیلی تحت سرپرستی یك درمانگر ثبت شده.
هیئت مربوط به صدور گواهینامه هنری  (ATCB) ، یك سازمان مستقل است كه گواهینامه ها را به درمانگرانی كه آموزش بعد از لیسانس و دوره انترنی را به پایان رسانده اند ، اهدا می كند . درمانگران باید امتحان تشریحی كه توسط  (ATCB) برگزار می شود را پشت سر بگذارند تا گواهینامه هیئت را دریافت كنند.
● در یک جلسه هنر درمانی به چه نکاتی باید توجه داشت ؟ 
▪ با توجه به اینكه در حین جلسه هنر درمانی ، افكار و احساسات قوی می تواند به سطح بیاید ، باید مطمئن باشیم كه درمانگر ما در این امر متبحر می باشد.
▪ توجه داشته باشیم كه چنانچه درمانگر از موادی نظیر تربانتین و الكل استفاده می کند ، حتما سیستم تهویه مناسبی در اتاق نصب شده باشد.

http://rawanshenasi.blogfa.com

نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تاثير هنر درماني بر روي سلامت ذهني افراد!

 


هر چند روانکاوی سنتی دارای مزایای بیشماری می باشد، اما با این حال روش های درمانی بسیار متنوع دیگری نیز وجود دارند که می توانند در بهبودی بیماران نقش مهمی را بازی کنند، در این میان می توان به موسیقی درمانی، هیپنوتیزم، و حتی رنگ درمانی اشاره کرد. هر یک از موارد فوق الذکر مقیاس های مختلفی از موفقیت را در درمان بیماری های مختلف از خود نشان داده و در برخی موارد نیز بهبودی کامل را با خود به همراه داشته اند. در این میان هنر درمانی نوعی تکنیک درمانی است که میکوشد موقعیت احساسی بیمارانی که از ناراحتی های روحی و روانی رنج می برند و یا مورد آزار و اذیت های احساسی قرار گرفته اند را بهبود بخشد.
هنر درمانی بر پایه ی این عقیده استوار است که برای بیماران روندی را ایجاد کند که در آن چیزی جز شفا و تثبیت زندگی وجود نداشته باشد. افراد بسیار زیادی هستند که آسیب های روانی شدید و سخت را تجربه کرده اند و به هیچ وجه نمی توانند آنها را به زبان بیاورند. هنر درمانی خروجی آسانی را برای بیماران فراهم می آورد تا به واسطه ی آن بتوانند احساسات محصور و عواطف آسیب دیده خود را که به طور شفاهی قادر به ابراز آنها نیستند را در قالب هنر نشان دهند.
این تکنیک همچنین برای کودکانی که هنوز به طور کامل صحبت نمی کنند و از دایره ی واژگانی محدودی برخوردار هستند نیز کاربرد دارد. بچه های کوچک معمولاً از حس هنری بالایی برخوردار بوده و به طور ذاتی خلاق هستند. آنها می توانند احساسات و عواطفشان را به راحتی و با نقاشی و ترسیم خطوط ابراز کنند. اغلب کودکان زمانی که در خانه به آنها مداد شمعی یا گواش داده می شود احساس خوبی پیدا می کنند، چرا که احساس می کنند اجازه دارند احساساتشان را از طریق کار هنری که انجام میدهند ابراز کنند.
با این دید می توان گفت که هنر درمانی می تواند به عنوان ابزاری مفیدتر و مناسب تر نسبت به صحبت کردن برای برقراری ارتباط به کار گرفته شود. کودکان بیشتر گرایش دارند که وقایع ناخوشایند را از طریق هنر ابراز دارند. کودکان زمانیکه نمی توانند و یا نمی خواهند حرفی را به زبان بیاورند خیلی راحت آن را در قالب تصویر بر روی کاغذ می آورند. حتی آسیب های روانی که ریشه در اعماق روح فرد دارند و در ناخودآگاه او جای گرفته اند، خیلی راحت از طریق هنر از درون فرد بیرون کشیده می شوند. زمانیکه این احساسات منفی از درون فرد به بیرون بیایند، فرایند بهبودی انجام می پذیرد و روح فرد پالوده خواهد شد.
هنر درمانی می تواند به منظور درمان بیماری های روانی متعددی مورد استقاده قرار بگیرد، که از جمله آنها به این موارد می توان اشاره کرد: اختلال دو قطبی، و اختلال استرس پس ضربه ای (این نوع استرس پس از یک تصادف شدید بوجود می آید). این روش علاوه بر اینکه می تواند به بهبود سلامت روانی و احساسی افراد کمک کند، قادر است تا آگاهی و هشیاری فردی، و توانایی های شناختی را نیز تا حد بسیار زیادی افزایش دهد و از میزان استرس کاسته و اثر ضربه های احساسی وارده از تجربه های تلخ عاطفی گذشته را از میان بر دارد. هنر درمانی می تواند حتی برای درمان کودکانی که در یادگیری با اختلال مواجه هستند نیز موثر واقع شود.
با توجه به قابلیتی که هنر به فرد می دهد، او می تواند احساسات خود را با زبان بی زبانی ابراز کند. روان درمان های که با استفاده از هنر درمانی به معالجه ی بیماران خود می پردازند به آنها آموزش می دهند که چگونه می توانند میان هنر و زندگی روزمره خود ارتباط برقرار کنند و چگونه می توانند احساسات خود را ابراز کنند تا به بهبودی دست پیدا کنند. این گونه روان درمانگر ها باید هم در عرصه ی هنری و هم در عرصه ی روانپزشکی به طور کامل آموزش دیده باشند. از آنجایی که هنر درمانی به عنوان یک شیوه ی درمانی به حساب می آید، از اینرو متخصصی که از این تکنیک به عنوان یک راه درمان استفاده می کند، لزوماً نباید شخصاً از استعدادهای هنری بالایی برخودار باشد.
هنر درمانی می تواند علاوه بر بهبود وضعیت روحی باعث بهبود وضعیت جسمانی بیماران نیز بشود. به عنوان مثال می تواند میزان درد، استرس، تنش و اضطراب را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد. هنر درمانی همچنین برای ایجاد مهارات های اجتماعی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. هنر درمانی نه تنها می تواند برای افرادی که از اختلالات عصبی و یا آسیب های احساسی رنج می برند مفید واقع شود بلکه همچنین می تواند به افرادی که خجالتی، کمرو، و یا منزوی هستند و نمی توانند در موقعیت های مختلف اجتماعی از خود عکس العمل مناسب نشان دهند، نیز کمک کند. به طور کلی می توان گفت هنر درمانی به منظور ارتقاء کیفیت زندگی و کمک برای ارتقای خوب بودن و سلامت فیزیکی و احساسی به کار می رود.



هنر برای همه – مزایای هنر
هنر زبان جهانی است. هزاران سال پیش، انسان های اولیه سرگذشت خود را از طریق طراحی هایی بر روی دیواره های غارها بیان می کردند. در طول سالیان دراز، هنرمندان شرح حال افراد مختلف و به طور کلی تاریخ را از طریق نقاشی، ترسیم اشکال متفاوت، معماری و پیکره سازی به نسل های بعدی انتقال می دادند. شادی، غم، خشم، صلح و سایر احساسات بشر از طریق طرح ها و لکه های رنگ به آیندگان بازتاب داده میشده.
غنی سازی فردی
هنر به ما قابلیتی را می دهد که به واسطه ی آن می توانیم خودمان را ابراز کنیم. به وسیله ی این نوع بازتاب ما می توانیم با سایر افراد ارتباط برقرار کنیم. ما احساسات، افکار و تجربیات منحصر بفرد خودمان را به تصویر می کشیم. زمانیکه شما هنر دیگری را می بینید و یا در مورد آن مطالعه می کنید، درست مثل این است که دنیا را از چشمان او مشاهده می کنید.
حتی اگر کارهای هنری شما هیچ موقع در گالری ها به نمایش عمومی گذاشته نشوند، اما باز هم نگه داشتن این بازتاب های شخصی می تواند فواید بیشماری را برای شما به دنبال داشته باشد. خلق یک اثر هنری آرامش بخش است و به خالق اثر کمک می کند که با فشارهای روزانه و شرایط سخت روبر شده و بر آنها فائق آید. پزشکان معمولاً برای کنترل فشار خون بالا و یا سایر بیماری هایی با استرس همراه هستند، به بیماران پیشنهاد می کنند که خودشان را از طریق هنر درمان کنند. خلق یک اثر هنر کار ارزشمند و خطیری است و همچنین می تواند عزت نفس افراد را بالا ببرد
منبع: آریالینک

 


نويسنده: sara | تاريخ: شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

راز بزرگ قانون جذب کائنات برای رسیدن به آرزوها


این راز هر چیزی را که آرزو دارید به شما می دهد . "شادی، سلامت و ثروت و ...". شما می توانید هر چیزی که می خواهید داشته باشید یا انجام بدهید. می تونید هرچیزی را که انتخاب می کنید،  داشته باشید...مهم نیست چقدر بزرگ باشه... در چه خانه ای دوست دارید زندگی کنید؟؟ دوست دارید میلیونر باشید؟؟ چه چیزی را واقعا می خواهید ؟؟

 

مهم دانستن روش به کار گیری این رازه

 

 این راز جواب تمام چیز هایی است که تا کنون بوده ایم...تمام چیز هایی که هست و تمام آن چیزی که روزی خواهد بود...

 

 مهم نیست شما کجا باشید ... همه ی ما با یک نیرو کار می کنیم. یک قانون، و آن "جاذبه است".... تمام چیز هایی که وارد زندگیتان می شود خودتان جذب می کنید... و این ها به وسیله ی واقعیت های ذاتی که شما در ذهنتان دارید به طرف شما جذب می شوند. در واقع تمام چیز هایی که در ذهنتان می گذرد را شما به سمت خودتان جذب می کنید....

 
حضرت رسول (ص) : خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید كه خداوند دعارا از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد *.

 

قانون جاذبه می گوید به هر چیزی که فکر می کنید ، آن چیز به سمت شما جذب می شود. در واقع تمام چیزی هایی که در ذهن شما می گذرد را شما به سمت خودتان جذب می کنید. "ساده ترین ذهنیتی که می توان از قانون جاذبه داشت ، این است که خودتان را به شکل یک آهن ربا فرض کنید." نقش هر کسی به عنوان یک انسان ، پایبندی به افکارخود در مورد چیز هایی است که می خواهد و باید در ذهنتان مشخص کنید که چه چیزی می خواهید... شما چیزی را که بیشتر به آن فکر می کنید جذب می کنید . این اصل را می توان به صورت خلاصه در 3 عبارت ساده بیان کرد:  1-افکار 2- تبدیل می شوند به  3-اجسام. چیزی که بیشتر مردم از آن اطلاع ندارند. این است که هر فکر برد خاص خودش را دارد. به همین خاطر اگر یک فکر را بار ها و بار ها در ذهنتان بیاورید مثل  تاسیس یک شرکت، و یا پیدا کردن نیمه ی گمشده تون و .... آن موقع شما دارید آن امواج فکری را به صورت پیوسته منتشر می کنید. خودتان را ببینید که در وفور نعمت زندگی می کنید...آن وقت است که جذبش می کنید. اما مشکل اینجاست::::::::  

 

بیشتر مردم به این فکر می کنند که چه چیز هایی را نمی خواهند و تعجب می کنند که چرا برایشان بار ها و بار ها رخ می دهد. در واقع قانون جاذبه هیچ اهمیتی نمی دهد که شما چه چیزی را خوب و چه چیزی را بد به ذهنتان می آورید... و این که شما آن چیر را می خواهید یا نمی خواهید .  جاذبه به افکار شما پاسخ می دهد... پس : اگر شما یک جا نشسته اید و به کوهی از بدهکاری ها نگاه می کنید ، و احساس بسیار بدی دارید ، این همان سیگنالی است که دارید به کاینات عرضه می دارید . و این چیزی است که بیشر بدست خواهید آورد. در موقعی که در ذهنتان چیزی را نمی خواهید و در درونتان فریاد عقب راندن آن چیز را می زنید ، در واقع آن را عقب نمی رانید ! بلکه آن را به سمت خود می کشید...  و قانون جاذبه که قدرتمند ترین قانون کاینات است ، به فکر شما پاسخ خواهد داد....  پس آن چیزی که شما را به طرف خودتان جذب می کنید افکار برجسته هستند چه آگاهانه باشه و چه ناخودآگاهانه ...  قانون جاذبه همه جا پیرامون شما وجود دارد.  تنها باید آن را بشناسید. بیشتر مواقع وقتی مردم این راز بزرگ را درک می کنند ، به خاطر افکار منفی که دارند ، وحشت وجودشان را فرا می گیرد .

 
"قانون جاذبه درواقع هر چیزی را که فکر می کنید ، به شما می دهد... در واقع شما اگر به چیزی که نمی خواهید! فکر کنید ، قانون جاذبه چیزی بیشتر از آن چیز را به شما می دهد"

 

اما امروزه به صورت علمی ثابت شده که یک فکر مثبت  صد ها بار قوی تر از یک فکر منفی است . پس همین تا حدودی می تواند آن نگرانی را برطرف سازد . خب پس باید سعی کنید که از افکارتان آگاهی داشته باشید . وظیفه ما چگونگی رسیدن به خواسته نیست، وظیفه ما فقط خواستن از ته دل است، كاینات خودش چگونگی آن را برای‌مان فراهم می‌سازد. فقط ایمان داشته باشید كه رسیدن به آن‌ها برای شما امكان‌پذیر است و شما لیاقتش را دارید. علاوه بر تجسم آن را احساس كنید و از آن لذت ببرید و شكر گزارش باشید. جك كانفلید (نویسنده): انسان همان چیزی می‌شود كه به آن می‌اندیشد. با ناخواسته‌های خود نجنگید، چرا كه قوی‌تر و بزرگ‌تر می‌شوند. با این كار تمام تمركز خود را بر روی چیزهایی كه نمی‌خواهیم، می‌گذاریم و ناخواسته‌ها را به سوی خود جذب می‌كنیم.

 

اما... همیشه در نظر داشته باشید نیرویی مافوق همه نیروها و قدرت ها وجود دارد وآن وجود خداوند متعال و مهربان است که همه امور براساس حکمت و مشیت او اتفاق می افتد. البته تلاش ما نیز ستودنی است. اما باید یاد بگیریم تا در کنار درخواست، آرزو ، دعا و افکار مثبت به خواست او راضی بوده و از مصلحت خواهی او خرسند و بابت تمامی داشته هایمان شکرگذار باشیم.


 

نويسنده: sara | تاريخ: جمعه 15 بهمن 1389برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |